Friday, December 19, 2008

لئو اشتراوس و آرمان صهیونیسم سیاسی

مقاله‌ای که در ادامه می‌آید، ترجمهٔ نامه‌ای است از لئو اشتراوس به سردبیر مجلهٔ بررسی ملی که در کتاب زیر منتشر شده است (چند پاورقی را برای توضیح بیشتر اضافه کرده‌ام):
Leo Strauss, Kenneth Hart Green (editor), Jewish Philosophy and the Crisis of Modernity, SUNY Press, 1997, pp. 413-4



برای مدتی من [نشریهٔ] بررسی ملی [1] را دریافت می‌کردم، و با بسیاری از مقالاتی که در آن دیده می‌شود موافقم. اما ویژگی‌ای در این نشریه است که کاملاً از درک آن ناتوانم. این برای من درک‌نکردنی است که نویسندگانی که در آن موضوعات قلم می‌زنند به‌طور ناشایسته‌ای با دولت اسرائیل مخالف‌اند.

دلیلی وجود ندارد که چرا چنین موضعی اتخاذ شده؛ صرفاً مخالفت شنیده می‌شود. چرا که من نمی‌توانم چنین استدلالاتی را - که مبتنی بر خطاهای واقعی فاحش یا عدم درک کامل چیزهای مهم است - دلیل بخوانم. ازاین‌رو متمایل شدم باور کنم که نویسندگان مذکور با عنادی ضدیهودی پیش‌رانده می‌شوند. من سال تحصیلی 55-1954 را به‌طور کامل در دانشگاه عبری اورشلیم تدریس کردم، و چیزی که می‌خواهم بگویم، منحصراً مبتنی بر چیزی است که با چشم‌های خود دیدم.

اولین چیزی در اسرائیل که به‌نظر کسی می‌آید، این است که این کشور یک کشور غربی است، که بسیاری از مهاجرین شرق را در طریق غرب تعلیم می‌دهد: اسرائیل تنها کشوری است که به‌عنوان یک کشور، پاسگاه برون‌مرزی غرب در شرق است. به‌علاوه، اسرائیل کشوری است که با دشمنان کشنده‌ای با برتری عدهٔ زیاد محصور شده، و [کشوری است که] در آن یک کتاب است که کاملاً بر آموزشی که در مدارس ابتدایی و دبیرستان‌ها ارائه می‌شود مسلط است: تورات عبری [2]. هر نقصی که در افراد باشد، روح کشور به‌عنوان یک کُل را می‌توان به‌حق در این کلمات وصف کرد: ریاضت قهرمانانه که با الفت باستانی کتاب مقدس پشتیبانی می‌شود. به‌گمان من یک محافظه‌کار، کسی است که اعتقاد دارد که «هر چیز خوبی میراث است». من کشور دیگری را نمی‌شناسم که در آن این اعتقاد قوی‌تر و پررمق‌تر [3] از اسرائیل باشد.

اما این کشور فقیر است، فاقد نفت و خیلی چیزهای دیگری است که پول زیادی را بدست می‌دهد؛ سوداگری‌ای که کشور بر آن مبتنی است ممکن است کاملاً دون‌کیشوت‌وار [4] به‌نظر برسد؛ دانشگاه و ساختمان‌های دولت در برد آسان سلاح‌های اردنی هستند؛ امکان شکستی فاجعه‌بار یا ناکامی آشکار و همواره نزدیک است. به‌گمان من یک محافظه‌کار، کسی است که پستی را خوار بشمرد؛ اما استدلالی که منحصراً مرتبط با محاسباتی از موفقیت، و مبتنی بر بی‌بصیرتی نسبت به اصالت این تلاش است، پست است.

من این استدلال را می‌شنوم که کشور توسط اتحادیه‌های کارگری اداره می‌شود. معتقدم این یم غلو خام است که بگوییم کشور توسط اتحادیه‌های کارگری اداره می‌شود. هرچند اگر هم این درست باشد، به‌نظرم یک محافظه‌کار، کسی است که می‌داند ترکیبی یکسان می‌تواند در موقعیت‌های متفاوت معانی بسیار متفاوتی داشته باشد.

کسانی که در حال حاضر بر اسرائیل حکومت می‌کنند، در ابتدای قرن از از روسیه آمده‌اند. آن‌ها به‌عنوان پیشگامان، به‌مراتب بهتر توصیف می‌شوند تا اعضای اتحادیه‌های کارگری. آن‌ها کسانی بودند که تحت شرایط ناامیدانهٔ دشواری، بنیانی را بنا کردند. آن‌ها به‌حق توسط تمامی غیرهم‌کیشان به‌عنوان آریستوکراسی (اشرافیت‌سالاری) طبیعی کشور مورد احترام قرار می‌گیرند، به‌همان دلیلی که آمریکایی‌ها به زائران [5] احترام می‌گذارند. آن‌ها از روسیه - کشور نیکولای دوم و راسپوتین - آمده بودند؛ ازاین‌رو نمی‌توانستند هیچ تجربهٔ حیات مطابق با قانون اساسی و لیبرالیسم حقیقی داشته باشند، که فقط وجه معکوس دموکراسی مطابق با قانون اساسی است که مزین به قوهٔ قضائیه‌ای نمونه باشد.

در صفحهٔ 16 از شمارهٔ 17 نوامبر نشریهٔ بررسی، اسرائیل یک «دولت نژادپرست» خوانده شده، بدون اینکه هیچ مدرکی دال بر اظهار این‌که اسرائیل یک دولت نژادپرست است ارائه کند. ممکن است او در ذهن داشته باشد که این واقعیت که در دولت اسرائیل هیچ ازدواج عرفی‌ای وجود ندارد، بلکه فقط ازدواج‌های یهودی، مسیحی و مسلمان وجود دارد، و به‌همین سبب آن ازدواج‌های آمیخته در معنای غیر نژادپرستانه‌اش در اسرائیل غیر ممکن است؟ من خیلی مطمئن نیستم که نکاح عرفی [6] تحت هر شرایطی موهبتی کامل باشد، تا این‌که این ویژگی خاص دولت اسرائیل را ناپسند شمارده شود.

در پایان، امیدوارم بگویم که پایه‌گذار صهیونیسم، هرتسل[7]، اساساً یک فرد محافظه‌کار بود، که صهیونیسم خود را با ملاحظات محافظه‌کارانه هدایت کرد. تیرهٔ اخلاقی یهودیان در خطر نابودی با به‌اصطلاح رهاسازی[8] بود، که در بسیاری از موارد آن‌ها را مطابق میراث خود متحد ساخت، هرچند چیزی بیش از برابری رسمی صرف به آنها نداد؛ این سبب وقوع شرایطی شد که «آزادی بیرونی و بردگی درونی [9]» خوانده شده است؛ صهیونیسم سیاسی تلاشی بود برای بازیابی آزادی درونی، آن متانت ساده، که فقط افرادی که میراث خود را به‌خاطر دارند و وفادار به ایمان خود هستند توانای برآنند.

صهیونیسم سیاسی به بسیاری دلایل معضله‌دار است. اما من هرگز چیزی را که به‌عنوان نیروی اخلاقی در دورهٔ انحلال کامل بدست آورد، فراموش نمی‌کنم. این امر کمک کرد که جریان ترازکردن «پیشرو» تفاوت‌های ارجمند و اجدادی رشد کند؛ این امر وظیفه‌ای محافظه‌کارانه را به‌انجام رساند.

لئو اشتراوس، شیکاگو



[1] National Review
[2] در متن اصلی: Hebrew Bible که معادل تنخ یهودیان است
[3] less lethargic
[4] quixotic
[5] Pilgrim fathers. تعدادی از پیوریتن‌ها و جدایی‌طلبان انگلیسی که در 1620 میلادی، در زمان جیمز اول به آمریکا - پلیموس در ماساچوست - مهاجرت کردند و مستعمره‌ای را در آن‌جا برقرار کردند.
[6] civil marriage
[7] تئودور هرتسل، (2 ژوئن 1860 - 3 ژوئیه 1904)، روزنامه‌نگار یهودی مجاری‌تبار که پدر صهیونیسم سیاسی مدرن دانسته می‌شود.
[8] emancipation
[9] external freedom and inner servitude

2 comments:

Anonymous said...

سلام برادر
خوبی؟
مطلب همچین گنگ به نظر میومد
البته ما هم بیسوات هستیم
ولی به نظرم سر و ته مطلب معلوم نبود
انگاری این توقع وجود داشته که مخاطب کاملا از یه موضوعی خبر داره
و فقط این چند تا نکته (یعنی این پست شما) به عنوان اطلاعات اضافی ذکر شده
ما رو دعا کن

Anonymous said...

راستی حال کردی ساعت چند مطلبت رو دیدم؟
خلاصه شایدم خوابم گرفته چیزی نفهمیدم
:D