tag:blogger.com,1999:blog-38953670046286194722024-02-21T14:40:54.022+03:30Mohsen Saboorian's blogگاهنوشتهای محسن صبوریانMohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.comBlogger39125tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-68807511069135240382010-02-25T09:20:00.001+03:302011-01-28T14:54:21.220+03:30مبانی فلسفی یک نظریهی عدالت<div dir="rtl" align="right" style="font-family: Tahoma, XB Niloofar, XB Zar, Zar"><p><i>متن زیر مقالکی است که برای <a href="http://www.panjerehweekly.ir/1388/12/1/MainPaper/33/Page/53/" target="_blank">پنجره فرستادم</a> و خواستم یا نوشتها را حذف نکنند، یا اگر حذف کردند یادآور شوند که منابع مقاله در دفتر نشریه موجود است. پنجره هم لطف کرد و به هیچیک عمل نکرد.</i></p><p>1. دربارهی «عدالت» و «نظریهی عدالت» بسیار گفتهاند و بسیار شنیدهایم، اما این همه گفتن و شنیدن کماکان از طراوت آن نکاسته است؛ در اهمیت این مفهوم همین بس که بهگفتهی برخی اسلامشناسان معاصر، حتی نوح نبی و عیسی روحالله نیز از بسط آن ناکام ماند.</p><p>2. واژهی «نظریهی عدالت»، همچون واژههای «نظریهی اجتماعی» یا «نظریهی سیاسی» مبهم، نارسا و ناقص است؛ بهاین معنا که نظریهی واحدی بهنام نظریهی سیاسی یا اجتماعی وجود ندارد تا چه رسد به یک نظریهی عدالت. حتی در حوزهیِ یک ایدئولوژیِ سیاسی نیز این واژه تفسیربردار نیست و درواقع ما چندین نظریهی عدالتِ لیبرالیستی و یا سوسیالیستی خواهیم داشت. دلیل آن هم روشن است: نه تنها حوزهی سیاست و اجتماع، که بهطریقِ اولی حوزهی عدالت نیز در معنایِ عام آن، بهشدت مورد منازعه و کشمکش تئوریکاند. تلقیهایِ متفاوتی از عدالت وجود دارد چراکه هریک از نظریههای عدالت، <i>لااقل</i>، مبتنی بر سه دیدگاه نظریاند: 1) نظریهای درباب انسان، 2) فلسفهی سیاسی، و نهایتاً 3) فلسفهی اخلاق (که همواره دشواریهایی برای تفکیکِ معنایِ جمعیِ آن از فلسفهی سیاسی وجود داشته است).</p><p>3. نظریهای درباب انسان، یا با اغماض «انسانشناسی فلسفی»، دانشی است که به حقیقت انسان، و پرسشهای فلسفی از وجود او پاسخ میدهد. انسانشناسی فلسفی لزوماً دانشی دینی نیست و ممکن است مبنای آن نظریهای ماتریالیستی و یا طبیعتگرایانه درباب وجود و علائق انسانی باشد. برخی پرسشهایی که یک نظریه درباب انسان به آن پاسخ میدهد چنین است: آیا انسان موجودی مختار است؟ حدود و قیود عمل وی چیست؟ معنایِ انسان بودن چیست و بهبیانِ دیگر «طبیعتِ آدمی» چیست؟ مادامی که یک متفکر نظریهای درباب انسان، ولو به طورِ مضمر و در پسِ اندیشهی خویش، نداشته باشد، هیچ حکمِ مطلقی دربابِ انسان نمیتواند صادر کند. میتوان این معنا را با ذکر مثالی روشنتر کرد. برای افلاطون، انسان موجودی است دارای سه قوه و مشخصهی اصلی: 1) قوهی عاقله، 2) امیال و 3) خشم و غضب. نظریهی عدالتِ افلاطون در امتدادِ چنین تصوری از انسان قرار دارد و به این ترتیب از نظر او انسانی عادل است که دو جزءِ اول و سومِ نفس او یعنی عقل و غضب به وظیفهی خود عمل کنند: حکمرانِ نفس، عقل است و مددکار و مطیع او، قوهی غضبیه. این دو قوه با یاری هم بر امیال حکومت میکنند تا این قوه نیرومند نگردد<a href="#_ftn1_5860" name="_ftnref1_5860">[1]</a>.</p><p>4. اما نقشِ فلسفهی سیاسی در یک نظریهی عدالت چیست؟ تعاریفِ مختلفی از فلسفهی سیاسی وجود دارد؛ عدهای آنرا جستجویِ بهترین نوعِ حکومت دانستهاند. برخی آنرا تلاشی برای جایگزین کردن معرفت به امور سیاسی به جای گمان دربارهی آنها<a href="#_ftn2_5860" name="_ftnref2_5860">[2]</a>، و نهایتاً برخی دیگر نیز تمامِ کارکردِ این مفهوم در دنیایِ معاصر را توجیهِ دموکراسی دانستهاند<a href="#_ftn3_5860" name="_ftnref3_5860">[3]</a>. تعاریف اول و سوم بهنوعی با هم مرتبطاند، چرا که «دموکراسی»، در مباحثِ معاصرِ فلسفهی سیاسی، بهگونهای ضمنی، بهعنوانِ برترین نوعِ حکومت تلقی میشود و به این معنا باز هم نویسندگان در پیِ بسطِ حدود و مسائلِ بهترین نوعِ حکومت هستند. ما در تعریفِ نظریهی عدالت همان تعریف اول و کلاسیک فلسفهی سیاسی را مدنظر قرار میدهیم. به این ترتیب روشن است که نظریهی عدالت، ربطِ وثیقی با بهترین نوعِ حکومت خواهد داشت. حکومتی برتر است که توانِ بسطِ عدالتِ اجتماعی را داشته باشد. در اینجا مسامحتاً از واژهی عدالتِ اجتماعی استفاده کردیم و معنای مورد نظرمان هرگونه عدالتِ «غیرِ فردی» یا به بیانِ دیگر مرتبطِ با جامعه است. شاید مثالِ دیگری ربطِ نظریهی عدالت را با فلسفهی سیاسی روشنتر سازد. ابن خلدون قائل به دو نوع نظامِ سیاسی است: سیاست عقلی و سیاست شرعی. در نوع اول، قوانین از جانبِ «خردمندان و بزرگانِ بصیر» و در نوعِ دوم از سویِ خداوند و بهواسطهیِ «شارع» بر مردم واجب میگردد. همچنین از نظرِ او نوعِ دومِ حکومت است که در «دنیا و آخرت برای مردم سودمند خواهد بود»<a href="#_ftn4_5860" name="_ftnref4_5860">[4]</a>. اما در انسانشناسیِ ابن خلدون، انسان موجودی است که پس از مرگ نبز به حیاتِ دیگری ادامه خواهد داد. از طرف دیگر مقصودِ شارع، «صلاح و رستگاری آخرت مردم» است و ازاینروست که عادلترین حکومت (و به بیان دیگر خلافت)، حکومتی است که علاوه بر مصالحِ اینجهانی، مراقبت بر سعادتِ اخروی مردم را نیز داشته باشد<a href="#_ftn5_5860" name="_ftnref5_5860">[5]</a>.</p><p>5. تا اینجا باید اهمیت یک نظریهی اخلاقی نیز روشن شده باشد. فلسفه اخلاق، ناظر به مفاهیمی چون «خیر»، «شر»، «مسئولیت» و بهطور کلی داوریِ ارزشیِ افعالِ انسانی است. بدینسان یک فلسفهی اخلاق تعیین میکند که آیا فلان فعلْ مجاز، واجب و یا حرام است. دلیلِ تداخلِ مفهومی فلسفهی اخلاق با فلسفهی سیاسی نیز بدان سبب است که هردوی آنها در مقامِ داوریِ هنجاری و اخلاقی قرار دارند. اما چه ربطی بین یک نظریهی عدالت و نظریهی اخلاقی وجود خواهد داشت؟ همین «عادلانه» یا «ناعادلانه» خواندن یک عمل اجتماعی، دلالت بر داوریِ اخلاقی ما دارد. یک نظریهی عدالت، همچون بسیاری از دیگر نظریههایِ اجتماعی، بایستی دست به تصمیمگیریهایِ ارزشی بزند: کدام طبقهی اجتماعی شایستگی بیشتری برای دریافت فلان امکانات را دارد؟ تحت چه شرایطی مجازیم افراد را از حقوق شهروندی خود محروم سازیم؟ برابریِ حقوق افراد تا چه حدی مجاز است؟ در شرایط وجودِ تعارض میان خیرِ فردی و خیرِ جمعی، کدامیک را ملاکِ عمل قرار دهیم؟ هریک از این گزارهها از آنجایی که در محدودهی اخلاقِ جمعی قرار دارند، به سادگی از مباحثِ فلسفهی سیاسی قابلِ تفکیک نیستند. شاید نظریهی عدالتِ جان رالز ، که در عصر حاضر فلسفهی سیاسی لیبرال را متحول ساخت و به چندین هزاران تحقیق و پژوهش جدید دامن زد<a href="#_ftn6_5860" name="_ftnref6_5860">[6]</a>، مثال مناسبی برای درک مبانی اخلاقی یک نظریهی عدالت باشد. از نظر رالز نظریهی عدالت، نظریهای است «درباب تمایلات اخلاقی ... که اصولِ حاکم بر نیروهایِ اخلاقی ما، یا بهبیان ویژهتر، حس عدالت ما را تنظیم میکند»<a href="#_ftn7_5860" name="_ftnref7_5860">[7]</a>. نظریهی عدالتی که رالز در ویراست نخست <i>نظریهای درباب عدالت</i> (1971) عرضه میکند، مبتنی بر دو اصل «آزادی» و «تفاوت» است<a href="#_ftn8_5860" name="_ftnref8_5860">[8]</a>: «1) هر کس باید حق برابری در نسبتِ با گستردهترین نظامِ جامعِ آزادیهایِ اساسی داشته باشد که با نظامِ مشابهِ آزادیِ دیگران سازگار باشد. 2) نابرابریهایِ اجتماعی و اقتصادی باید بهگونهای ساماندهی شوند که: الف) بیشترین منفعت را محرومترینها ... داشته باشد؛ ب) به مناصب و مشاغلی متصل باشد که در شرایطِ منصفانهیِ برابریِ فرصتها به روی همه گشوده باشد». بدون اینکه قصد توضیح مفاهیم رالز را داشته باشیم اشاره میکنیم که اولاً از نظر او آزادیهای اساسی (basic liberties) غیرقابل اغماضاند و عملاً اصل اول، مقدمِ بر اصل دوم است. به این ترتیب روشن است که رالز نفیِ آزادیهایِ اساسی را غیراخلاقی و نفی آزادیهای غیر اساسی را مادامی که گزارههایِ الف و ب تأمین شوند، اخلاقی میداند.</p><p></p><hr align="right" size="1" width="33%" /><p></p><p><a href="#_ftnref1_5860" name="_ftn1_5860">[1]</a> دیرکس، هانس (1384)، <i>انسانشناسی فلسفی</i>، ترجمهی محمدرضا بهشتی، تهران: هرمس، صص 7-45.</p><p><a href="#_ftnref2_5860" name="_ftn2_5860">[2]</a> اشتراوس، لئو (1381)، <i>فلسفهی سیاسی چیست؟</i>، ترجمهی فرهنگ رجایی، تهران: علمی و فرهنگی، ص 4.</p><p><a href="#_ftnref3_5860" name="_ftn3_5860">[3]</a> جیکوبز (جیکابز)، لزلی (1386)، درآمدی بر فلسفهی سیاسی نوین: نگرش دموکراتیک به سیاست، ترجمهی مرتضی جیریایی، تهران: نی.</p><p><a href="#_ftnref4_5860" name="_ftn4_5860">[4]</a> ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد (1382)، <i>مقدمهی ابنخلدون</i>، ترجمهٔ محمدپروین گنابادی، تهران: علمی و فرهنگی، ج 1، ص 364.</p><p><a href="#_ftnref5_5860" name="_ftn5_5860">[5]</a> همان، ص 365.</p><p><a href="#_ftnref6_5860" name="_ftn6_5860">[6]</a> واعظی، احمد (1384)، <i>جان رالز: از نظریهی عدالت تا لیبرالیسم سیاسی</i>، قم: بوستان کتاب قم، ص 14.</p><p dir="ltr" align="left"><a href="#_ftnref7_5860" name="_ftn7_5860">[7]</a> Rawls, John (1971), <i>A Theory of Justice</i>, Cambridge, MA: Harvard University Press, pp. 50-1.</p><p dir="ltr" align="left"><a href="#_ftnref8_5860" name="_ftn8_5860">[8]</a> <i>ibid</i>, p. 302.</p></div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-74706424103154721592009-11-26T00:00:00.000+03:302010-01-06T20:18:06.866+03:30نقدی بر ترجمهٔ اندیشهٔ سیاسی اسلام در سدههای میانه اثر اروین روزنتال<div style="text-align: right; font: 10pt tahoma"> <p dir="rtl">مدتی پیش که به کتابفروشی دانشکدهٔ علوم سیاسی رفته بودم، متوجه شدم که کتاب مشهور اروین روزنتال (1958) تحت عنوان <em>Political Thought in Medieval Islam: And Introductory Outline</em> را علی اردستانی به فارسی ترجمه کرده انتشارات قومس آنرا منتشر کرده است. به دلیل شهرت کتاب، تردیدی در خریدن کتاب نکردم. اروین روزنتال (که نباید با فرانتس روزنتال، مترجم مقدمهٔ ابن خلدون به انگلیسی اشتباه شود) از اسلامشناسانان برجستهٔ یهودی است و این کتابش هماکنون کتابی کلاسیک در فلسفه و اندیشهٔ سیاسی اسلامی محسوب میشود. مقدمهٔ (یادداشت) کوتاه مترجم و فصل مربوط به ابنسینا را کمی بعد خواندم و نتیجهگیری سریعم از یادداشت مترجم این بود که احتمالاً باید ترجمهٔ محققانهای باشد. کتاب به نام «<em>اندیشهٔ سیاسی اسلام در سدههای میانه: طرحی مقدماتی</em>» چاپ شده و مترجم در یادداشت ابتدای کتاب نکاتی را در برگزیدن این نام (به جای اندیشهٔ سیاسی اسلام…) یادآور شده. بهعلاوه اردستانی مورد پرکاربردی چون writers on constitutional law را با تأسی به سید جواد طباطبایی به شریعتنامه نویسان و یا law را برمبنای جایگاهش به قانون یا شریعت برگردانده است که این دقت نظر برای ترجمهٔ چنین آثاری لازم است.</p> <p dir="rtl">این گذشت تا اینکه به مناسبتی قسمتی از ابتدای بخش دوم-فصل پنجم کتاب (Political Philosophy in Islam) را از متن انگلیسی خواندم و بهمنظور سنجش دقت مترجم، آنرا با متن فارسی مقابله کردم. نتیجهٔ مقایسه متأسفانه نشان داد که در یک صفحه، دو غلط بزرگ ترجمهای و دو سه خطای تایپی-ویراستاری وجود دارد. هنوز بقیهٔ کتاب را مقایسه نکردهام و چه بسا این یکصفحه نماینگر تام و تمام دقت مترجم نباشد و ای بسا که اینهمه غلط فقط در همین یک صفحه جمع شده باشند…</p> <p dir="rtl">در پاراگراف زیر، یک «ر» اضافه داد را به دارد تبدیل کرده، ویرگول مناسب بعد از فلسفه (به منظور مکث) قرار نگرفته و از همه بدتر <strong>ابن رشد</strong> جا افتاده. به این ترتیب گویی روزنتال دارد از شرح ارسطو بر <em>جمهور</em> افلاطون بخث میکند.</p> <blockquote> <p>و ما در تحدید خود به فلسفهٔ سیاسی فلاسفه باید بهخاطر داشته باشیم که آن تنها بخشی از یک فلسفهٔ کامل است و جدای از متافیزیک، اخلاق و روانشناسی نمیتوان آرا بهطور کامل مورد بررسی قرار دا<strike><strong>ر</strong></strike>د. در این بخش از فلسفه[،] ارسطور، چنانچه از شرح [<strong>ابن رشد</strong>] بر <em>جمهور</em> برمیآید، از نفوذ بیشتری از افلاطون برخوردار است. (ص 106)</p> </blockquote> <blockquote> <p dir="ltr" align="left">In confining ourselves to the political philosophy of the <em>Falasifa</em> we must remember that it is only a part of a whole philosophy and cannot be fully appreciated in isolation from metaphysics, ethics and psychology. It was in these branches of philosophy that Aristotle exerted a greater influence that Plato, as is clear from Ibn Rushd’s commentary on the <em>Republic</em>. (p. 114)</p> </blockquote> <p dir="rtl" align="right">نمونهٔ زیر هم خطای دیگری در ترجمه را نشان میدهد:</p> <blockquote> <p dir="rtl" align="right">حتی خود مفهوم خدا نیز تحت تأثیر این موضوع قرار داشت. زیرا فیلسوفان و متکلمان اسلامی <strong><strike>یکی از الاهیات نوافلاطونی</strike></strong>، یعنی خدای اعلی یا سبب اول ارسطو، را از طریق تئولوژی ارسطو و چکیدهٔ <em>عناصر تئولوژی</em> اثر پروکلس، که تحت نام Liber de causis بهاشتباه به ارسطو نسبت داده میشد، شناسایی میکردند. (ص 106)</p> </blockquote> <blockquote> <p dir="ltr" align="left">Even the concept of the Deity itself is affected. For the One of Neoplatonic theology, Aristotle’s highest God or First Cause, became known to Muslim theologians and philosophers through the <em>Theology </em>of Aristotle and through the summary of the <em>Elements of Theology </em>by Proclus, wrongly attributed to Aristotle, under the name of <em>Liber de Causis</em>. (p. 114)</p> </blockquote> <p dir="rtl" align="right">در پاراگراف فوق، مترجم بدون توجه به بزرگ بودن حرف O در The One، آنرا به «یکی از الاهیات نوافلاطونی» برگردانده است که خطایی آشکار است. بهعلاوه در یک پاراگراف، theology را یکبار به الاهیات و بار دیگر به تئولوژی برگردانده است. ترجمهٔ صحیح جملهٔ دوم چنین است: «زیرا واحد/یگانه در الهیات نوافلاطونی، [یعنی] خدای اعلی یا سبب اول ارسطو، بهواسطهٔ الهیات ارسطو و خلاصهٔ عناصر الهیات پروکلس، که بهاشتباه تحت نام <em>Liber de Causis</em> به ارسطو نسبت داده میشد، برای فیلسوفان و متکلمان اسلامی شناخته شد.»</p> <p dir="rtl" align="right">بگذریم از غلطهای تایپی همچون پانوشت دوم همان صفحه (Orphyry به جای Porphyry) که البته در دیگر کتابهای این ناشر هم وجود دارد و از بیدقتی ویراستار است.</p> <p dir="rtl" align="right">مترجم مبنای ترجمه را <a href="http://books.google.com/books?id=xDw4AAAAIAAJ&lpg=PP1&pg=PA114#v=onepage&q=&f=false">چاپ دوم کتاب</a> (1962) قرار داده ولی در مورد دو عبارتی که ذکر شد، تفاوتی بین چاپ اول و دوم وجود ندارد.</p> <p dir="rtl" align="right">* روزنتال، اروین آی جی (1387)، <em>اندیشهٔ سیاسی اسلام در سدههای میانه: طرحی مقدماتی</em>، ترجمهٔ علی اردستانی، نشر قومس.</p> <p dir="ltr" align="left">* Rosenthal, Erwin I. J. (1958), <em>Political Thought in Medieval Islam: An Introductory Outline</em>, Cambridge University Press.</p> <hr style="text-align: center; width: 75%" /> <p dir="rtl" align="right">پ.ن. پبعد از نوشتن این مطلب، ایمیلهایی با مترجم کتاب رد و بدل شد و ایشان با بزرگواری خطاهای ترجمهای را پذیرفتند و قول اصلاح آنرا در چاپ بعدی (سوم) کتاب دادند.</p> </div> Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-85312338109951078952009-10-04T23:37:00.002+03:302011-04-10T19:45:46.653+04:30کتابشناسی فارسی لئو اشتراوس<div align="right" dir="rtl" style="font: 11pt xb zar, xb niloofar, tahoma, sans-serif;"><b><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjCvqfcC_vXP66UYuT2Oufgf28M08JPFbqvmi868SVcjLbitkN7q44ewl7qiz8Hv-weSHpKh8slEbn_PCKdkj9AlCJO-gDYjevVvWinsEbaRk4ntH_bd4FWPLwcI9HYAOjbIGBHDowTdIE/s1600-h/leo-strauss-sitting-smiling%5B15%5D.jpg"><img alt="leo-strauss-sitting-smiling" border="0" height="197" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhILx3ExoBGFj4g_E121ErNnO1jA1bn0_2cvGB8p83uV-ezfe1dLFsRY8Ot5g8xKFuua3mCDvKCG3eSDKOu3YEsuHe8XxnkhkNQyEM7T7NTjwleXpK6oAaSLw-dJkumArqeWPNMa8JgnE0/?imgmax=800" style="border-bottom-width: 0px; border-left-width: 0px; border-right-width: 0px; border-top-width: 0px; display: block; float: none; margin-left: auto; margin-right: auto;" title="leo-strauss-sitting-smiling" width="420" /></a>لئو اشتراوس</b> (۱۸۹۹- ۱۹۷۳)، از مشهورترین فیلسوفان سیاسی معاصر است که اهمیت زیادی برای نظریهٔ سیاسی (از نظر اشتراوس نام جدیدی که بهجای فلسفهٔ سیاسی نشسته است) دارد. علائق او طیف گستردهای، از صهیونیسم فرهنگی تا فلسفهٔ اسلامی را پوشش میدهد. در این مطلب، پس از مروری بر زندگینامهٔ اشتراوس، کتابنامهٔ او بهزبان فارسی را خواهم آورد. کتابنامهٔ او به انگلیسی بسیار مفصل است و بهعلاوه روی اینترنت موجود است (بهعنوان مثال <a href="http://leostrausscenter.uchicago.edu/pdf/Strauss_Bibliographie_3-5-09.pdf">این کتابشناسیِ مفصل</a> توسط هاینریش مایر یا مثلاً <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Leo_Strauss#Bibliography">اینجا</a> یا <a href="http://cato1.tripod.com/strauss-bio.htm">اینجا</a>؛ <a href="http://leostrausscenter.uchicago.edu/meno_audio.shtml">اینجا</a> هم میتوانید صدای اشتراوس در کلاس فلسفهٔ سیاسی در ۱۹۶۶ در دانشگاه شیکاگو بشنوید). مطالب زندگینامهٔ اشتراوس را از کتاب رضوانی (۱۳۸۵) و همچنین <a href="http://cato1.tripod.com/strauss-bio.htm">این لینک</a> آوردهام.<br />
<h4>مروری بر زندگینامهٔ اشتراوس</h4>اشتراوس اصالتاً آلمانی و یهودی بود؛ به فلسفهٔ کلاسیک یهودی علاقه داشت و علائق فرهنگی صهیونیستی و حتی در جوانی علائق سیاسی صهیونیستی هم داشت. دورهٔ دبیرستان را در ماربورگ گذراند. دکترایش را با راهنمایی <b>ارنست کاسیرر</b> تحت عنوان «<i>معرفتشناسی در نظریهٔ فلسفی اف ایچ یاکوبی</i>» در دانشگاه هامبورگ اخذ کرد. برای گذراندن دورهٔ فوق دکترا به فرایبورگ رفت و در آنجا در کلاسهای <b>هایدگر</b> شرکت کرد.<br />
اولین کتابش را تحت عنوان «<i>نقد اسپینوزا بر دین</i>» (۱۹۳۰) نوشت و آنرا به فرانتس روزنتسوایگ (Franz Rosenzweig) تقدیم کرد. در سال ۱۹۳۲ با حمایت مالی بنیاد راکفلر به فرانسه رفت و دو سال دربارهٔ فلسفهٔ اسلامی و یهودی دورهٔ میانه به مطالعه پرداخت. در آنجا با دو تن از مستشرقین مشهور یعنی لوئی ماسینیون و آندره زیگفرید آشنا شد. ثمرهٔ مطالعات او در فرانسه کتاب «<i>فلسفه و شریعت</i>» (۱۹۳۵) با عنوان فرعی «<i>مساهمتی به فهم ابنمیمون و اسلافش</i>» بود.<br />
در ۱۹۳۴ اشتراوس راهی لندن شد و نوشتههای <b>هابز</b> را مورد مطالعه قرار داد. وی نوشتههای هابز را در کتابخانهٔ ملی (در موزهٔ بریتانیا) مطالعه کرد. سال بعد به سیدنی ساسکس کالج دانشگاه کمبریج رفت و کتابش دربارهٔ هابز را در آنجا تکمیل کرد. حاصل مطالعاتش کتابی تحت عنوان «<i>فلسفهٔ سیاسی تامس هابز</i>» (۱۹۳۶) بود. وی در نامهای به <i>الکساندر کوژهوه</i> (Alexandre Kojève) دربارهٔ کتابش مینویسد: «این کتاب اولین تلاش به سوی رهایی رادیکال از تعصب مدرن است». مباحثات بسیار جذابی بین او و کوژهوه در ویراست اخیر کتاب «<i>دربارهٔ استبداد</i>» از فرانسه به انگلیسی ترجمه شده است.<br />
اشتراوس در ۱۹۳۷ به آمریکا رفت و به ترتیب در دانشگاه کلمبیا، مدرسهٔ جدید تحقیقات اجتماعی نیویورک و نهایتاً تا زمان بازنشستگی به تدریس در دانشگاه شیکاگو مشغول شد. وی در ۱۹۴۴ تبعهٔ آمریکا شد. در مدرسهٔ جدید تحقیقات اجتماعی نیویورک دو کتاب «<i>دربارهٔ استبداد</i>» (۱۹۴۸) در همین زمان تکمیل و چاپ شد. «<i>آزار و هنر نگارش</i>» نیز در ۱۹۵۲ چاپ شد. کتابی که کارهای آن در طول سالهای ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۸ انجام شده بود و یکی از مهمترین تزهای اشتراوس (و بعدها اشتراوسیها) در آن تبیین شده بود. در این کتاب اشتراوس به رابطهٔ فلسفه و سیاست میپردازد یکی از مهمترین نظریاتش را مبتنی بر پنهاننگاری (esotericism) فیلسوفان سیاسی برای فرار از تعقیب حاکمان مطرح میکند. در اکتبر ۱۹۴۹ شش سخنرانی دربارهٔ حقوق طبیعی و تاریخ را ایراد کرد. این سخنرانیها پس از ویرایش و بازبینی اشتراوس نهایتاً در «<i>حقوق طبیعی و تاریخ</i>» (۱۹۵۳) بهچاپ رسید. در همین سال اشتراوس استاد مدعو دانشگاه برکلی در کالیفرنیا بود. از اواخر ۱۹۵۴ تا اواسط ۱۹۵۵، اشتراوس استاد مدعو دانشگاه عبری اورشلیم در اسرائیل بود.<br />
در بین سالهای ۱۹۴۹ تا هنگام بازنشستگی در اواخر ۱۷۹۶، اشتراوس استاد فلسفهٔ سیاسی و عضو هیأت علمی دانشگاه شیکاگو بود. «<i>اندیشههایی دربارهٔ ماکیاولی</i>» (۱۹۵۸)، «<i>فلسفهٔ سیاسی چیست؟</i>» (۱۹۵۹)، «<i>شهر و انسان</i>» (۱۹۶۴) و نهایتاً «<i>سقراط و اریستوفان</i>» (۱۹۶۶) آثار این دوره از حیات او را تشکیل میدهند. وی پس از بازنشستگی از شیکاگو در برخی دیگر از مؤسسات علمی به تدریس پرداخت و کتابهای «<i>لیبرالیسم، باستان و جدید</i>» (۱۹۶۸) (Liberalism Ancient and Modern؛ در واژگان اشتراوس، ancient مقابل مدرن است)، «<i>گفتارهای سقراطی گزنفون</i>» (۱۹۷۰)، «<i>سقراط گزنفون</i>» (۱۹۷۲) و «<i>گفتگو و تأثیر قوانین افلاطون</i>» (در ۱۹۷۱ نوشته شد اما تا ۱۹۷۵ چاپ نشد) را به رشتهٔ تحریر درآورد. بین سالهای ۱۹۶۹تا ۱۹۷۳؛ اشتراوس استاد برجستهٔ صاحب کرسی اسکات بوچانن در کالج سنت جان بود. اشتراوس در ۱۸ اکتبر ۱۹۷۳ از ذاتالریه درگذشت و در قبرستان شهر آناپولیس به خاک سپرده شد.<br />
<h4>دربارهٔ این فهرست</h4>خوشبختانه تعدادی از کتابهای اشتراوس به فارسی برگردانده شدهاند که شاید بتوان مهمترین آنها را <i>حقوق طبیعی و تاریخ</i> دانست. جایی که اشتراوس در ادامهٔ نقادی تاریخگرایی و پوزیتیویسم، نقادی تندی هم بر ماکس وبر دارد. نقدی که بعداً به مباحث زیادی دامن زد. در ادامه کتابهای اصلی او، کتابهای غیراصلی، کتابهای مرتبط و مقالات مرتبط را فهرست میکنم. مقالات چاپ شده در روزنامهها یا مجلات غیرعلمی نوعاً کیفیت مناسبی ندارند و حداکثر ترجمهٔ بخشی از یک نقد یا تحسین اشتراوس در یک روزنامه یا خبرگزاری خارجی است یا اجمالی در معرفی اندیشهٔ او مبتنی بر یکی دو کتاب است. توجه کنید که نویسندگان برخی از مقالات با الفبای اندیشهٔ اشتراوس هم آشنا نبودهاند و لذا اینکارها ابداً ارزش ارجاع ندارند. صرفاً بهمنظور تکمیل فهرست در قسمت پایانی به آنها هم ارجاع میدهیم.<br />
<h4>کتابهای اصلی</h4>* <i>فلسفهٔ سیاسی چیست؟</i> (اول: ۱۳۷۳، سوم؟ ۱۳۸۷)، ترجمهٔ فرهنگ رجایی، انتشارات علمی و فرهنگی. <br />
توجه کنید که این کتاب ترجمهٔ کاملی از کتاب <i>What is Political Philosophy</i> نیست، هرچند حاوی مقالهٔ اشتراوس بهاین نام است که پاراگراف ابتدای آن به دلیل اشاره به دانشگاه اورشلیم ترجمه نشده است. همچنان که به اجمال در مقدمهٔ مترجم گفته شده، برخی فصول متن اصلی در این کتاب حذف شدهاند و برخی فصول از کتابهای دیگر (مثلا کتاب <i>History of Political Philosophy</i>) اشتراوس اضافه شدهاند. شاید این کتاب بهترین کتاب برای شروع مطالعهٔ اشتراوس باشد. مقالهٔ فلسفهٔ سیاسی چیست، درسگفتار اشتراوس در دانشگاه اورشلیم است (در مورد علاقهٔ اشتراوس به صهیونیسم <a href="http://saboorian.blogspot.com/2008/12/blog-post.html">این نامه را از او بخوانید</a>).<br />
<br />
* <i>حقوق طبیعی و تاریخ</i> (اول: ۱۳۷۳، دوم: ۱۳۷۵)، ترجمهٔ باقر پرهام، نشر آگه. <br />
متأسفانه این کتاب پس از چاپ دوم تجدید چاپ نشده و اکنون نایاب است. وقتی از یکی از مسئولین نشر آگه علت را پرسیدم، گفتند چاپ دومش تا همین چند سال پیش موجود بود و برایشان صرف ندارد کتابی اینقدر روی دستشان بماند. البته ظاهراً بر سر چاپهای اولیهٔ <i>گروندریسه</i> هم همین بلا آمدهبود ولی استقبال از چاپ بعدی زیاد بود و سریعاً تجدید چاپ شد.<br />
<br />
* <i>روانشناسی استبداد</i> (۱۳۸۱)، (عنوان اصلی دربارهٔ/در باب استبداد است: On Tyranny)، ترجمهٔ محمدحسین سروری، انتشارات نگاه. <br />
سروری از مترجمین کتابهای روانشناسی است. علت ترجمهٔ نام کتاب به روانشناسی استبداد نیز شاید همین علاقه باشد. کتاب از روی ویراست جدید ترجمه شده و لذا مباحثات کوژهوه (به قول مترجم: کوژف) و اشتراوس نیز در آن آمده است. متأسفانه این ترجمه، برگردانی است بیدقت. بهعنوان نمونه مینایی: ۱۳۸۴، ص ۳۰۴ اشاره میکند که در صفحهٔ ۸۶ و ۸۷ مترجم به جای کلمهٔ سوگند [oath] کلمات «دشنام» و «ناسزا» را بهاشتباه بهکار برده است.<br />
<br />
* <i>جامعهشناسی فلسفهٔ سیاسی</i> (۱۳۸۸)، ترجمه و تألیف محسن رضوانی، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی. <br />
کتاب حاوی سه مقاله است. دو مقالهٔ اول از اشتراوس و مقالهٔ سوم از رضوانی در نقد شادیا دروری است (که چندان هم نقد آکادمیکی نیست). مقالهٔ اول صورت موسع مقدمهٔ اشتراوس است بر <i>آزار و هنر نگارش</i> که قبلاً تحت عنوان <i>افلاطون فارابی</i> نوشته شده بود. در این مقاله بود که اشتراوس ایدهٔ جامعهشناسی فلسفهٔ سیاسی را مطرح میکند و میگوید در خلال مطالعهٔ آثار فارابی و ابنمیمون به نیاز به چنین علمی پیبرده است (مثل ایدهٔ Thomas Kuhnدربارهٔ جامعهشناسی علم). خطاهای تلفظ اسامی آلمانی و فرانسه در این ترجمه هم دیده میشود (مثل کوژف به جای کُوژِهوه) <br />
<h4>کتابهای فرعی</h4>* استراوس، لئو و کراپسی، جوزف (۱۳۷۳)، <i>نقد نظریهٔ دولت جدید</i>، ترجمهٔ احمد تدین، انتشارات کویر. <br />
این کتاب ترجمهٔ ناقصی از ویراست سوم از <i>History of Political Philosophy</i> است (۱۹۸۷). اشتراوس و کراپسی ویراستاران کتاباند. تدین نام اشتراوس را لیو/لئو استراوس آورده است. مقدمهٔ مفصلی که ناتان تارکوف، تامس ال پنگل دربارهٔ اندیشهٔ اشتراوس نوشتهاند بسیار ارزشمند است.<br />
<h4>کتابهای مرتبط</h4>* رضوانی، محسن (۱۳۸۵)، <i>لئو اشتراوس و فلسفهٔ سیاسی اسلامی</i>، قم، مؤسسهٔ آموزشی و پژوهشی امام خمینی. <br />
در حال حاضر این کتاب تنها کتاب موجود دربارهٔ اندیشهٔ اشتراوس به زبان فارسی است. کتاب حاصل رسالهٔ کارشناسی ارشد مؤلف است. خوشبختانه مؤلف تسلط نسبی مناسبی بر اندیشهٔ اشتراوس داشته است. در کل بهجز برخی غلطهای تلفظی در مورد اسامی آلمانی (مثلاً <i>فرانز روزنزویگ</i> با جای تلفظ صحیح فرانتس روزنتسوایگ، <i>جولیوس گاتمن</i> به جای یولیوس گوتمان، یا <i>هنریخ مایر</i> به جای هاینریش مایر) کتاب آکادمیکی است.<br />
<br />
* بشیریه، حسین (۱۳۷۸)، <i>تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیستم: لیبرالیسم و محافظهکاری</i>، جلد دوم، تهران: نشر نی (چاپ هشتم: ۱۳۸۷). صص ۲۵۱-۲۶۶. <br />
ظاهراً در شرح اندیشهٔ اشتراوس در این ۱۵ صفحه از منابع ثانویه استفاده شده، چرا که هیچیک از کتابهای اشتراوس در بخش منابع پایانی کتاب ذکر نشده. در عوض دو منبع ثانویه به چشم میخورد: مقالهٔ Leo Strauss از آلن بلوم (Allan Bloom) در مجلهٔ پولتیکال تیوری (Political Theory) و همچنین reader ژوزف کراپسی (Joseph Cropsey) تحت عنوان Ancient and Moderns: Essays on the Traditions of Political Philosophy in Honor of Leo Strauss. خلاصهٔ بشیریه نمونهٔ شرحی متوسط است و چندان ارزش ارجاع ندارد.<br />
<h4>مقالات مرتبط</h4>* مینایی، فاطمه (۱۳۸۴)، <i><a href="http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=23377" target="_blank">قرائت لئو اشتراوس از «تلخیص النوامیس» فارابی</a></i>، فصلنامهٔ اشراق، شمارهٔ ۲ و ۳، بهار و تابستان ۱۳۸۴، صص ۲۷۷ تا ۳۰۴. قسمت اول مقاله که به معرفی تطور اندیشهٔ اشتراوس پرداخته، از جهتی بسیار آموزنده است. در این بخش نویسنده علت رویکرد اشتراوس به فلسفهٔ کلاسیک سیاسی در رابطه با آموزهٔ پنهاننگاری و همچنین مسئلهٔ فلسفی دوران مدرن، یعنی دوگانهٔ حق طبیعی و حق الهی را بهطور تاریخی بازگو میکند. نسخه پیدیاف مقاله را در <a href="http://docs.google.com/fileview?id=0B04nNVcbjeicYzJhYWYzNmYtNzFhMC00Yzc4LWJmYmQtMDM2ODRkZDk4ZDg4&hl=en">اینجا</a> ببینید.<br />
* رضوانی، محسن (۱۳۸۳)، <a href="http://www.noormags.com/view/Magazine/ViewPages.aspx?ArticleId=105618">اشتراوس و روش شناسی فهم فلسفه سیاسی اسلامی</a>، فصلنامهٔ علوم سیاسی، زمستان ۱۳۸۳، صص ۱۷ تا ۳۴. متن کامل مقاله را در <a href="http://docs.google.com/View?id=dfc68cg8_105fh5dsm4t">اینجا</a> و نسخهٔ پیدیاف آنرا در <a href="http://docs.google.com/fileview?id=0B04nNVcbjeicMjQwNGY0YzQtYWFlMC00ODhiLWIyNTUtYzI5ODhkZmIxZWRj&hl=en">اینجا</a> ببینید.<br />
* کاووس سیدامامی (۱۳۸۴)، <i>کارگردانان دولت بوش چگونه می اندیشند؟ ریشههای لیبرالیسم اقتصادی و محافظکاری اجتماعی در اندیشه نومحافظهکاران</i>، دانش سیاسی، شمارهٔ ۱، بهار و تابستان ۱۳۸۴. این مقاله کیفیت دو مقالهٔ قبل را ندارد و مانند آندو هدفش شناخت اندیشهٔ اشتراوس نیست، بلکه مطرح کردن اشتراوس در کناب برخی دیگر بهعنوان پدر معنوی نومخافظهکاری در آمریکا است. این فرضیه توسط شادیا دروری (Shadia Drury) به شدت پیگیری میشود و موافقان و بیش از آن مخالفان فراوانی هم دارد. متأسفانه در این مقاله این فرضیه بدون اشاره به مخالفان آن، بهعنوان یک حقیقت مطرح شده. متن کامل مقاله را در <a href="http://docs.google.com/View?id=dfc68cg8_104cgm29thg">اینجا</a> و نسخهٔ پیدیاف آنرا در <a href="http://docs.google.com/fileview?id=0B04nNVcbjeicMTY3NWFhOWUtYmJkNC00NzQxLTk4MjQtMjY5NmI1Y2QwNTc5&hl=en">اینجا</a> ببینید.<br />
<h4>مقالات روزنامهای</h4>* نشریهٔ لوموند، ترجمهٔ رضا علیاکبرپور (۱۳۸۲)، <a href="http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1382/820303/world/polig.htm"><i>محفل کاخ سفید، رهبران معنوی جورج بوش: لئو اشتراوس، آلبرت وهلشتتر</i></a>، شمارهٔ ۳۰۵۸، ۳ خرداد ۱۳۸۲، لوموند.<br />
* مستکین، عبدالمهدی (۱۳۸۲)، <a href="http://www.hamshahrionline.ir/NEWSPAPER-ARCH/VIJENAM/diploma/1382/820908/page12.htm"><i>بدجنس ترین شاگردان لئواشتراوس و دکترین حمله پیشدستانه</i></a>، روزنامهٔ همشهری دیپلماتیک، شمارهٔ ۲، نیمهٔ اول آذر ۱۳۸۲.<br />
کچویان، حسین (۱۳۸۳)، <i><a href="http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1383/830219/world/idea.htm">کجراهه: در باب بدفهمی و سوء تفسیر از لئو اشتراوس فیلسوف سیاسی معاصر (بخش اول)</a></i>، روزنامهٔ همشهری، شمارهٔ ۳۳۷۲، ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۳.<br />
کچویان، حسین (۱۳۸۳)، <i><a href="http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1383/830220/world/_idea.htm">کجراهه: در باب بدفهمی و سوء تفسیر از لئو اشتراوس فیلسوف سیاسی معاصر (بخش دوم)</a></i>، روزنامهٔ همشهری، شمارهٔ ۳۳۷۳، ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۳.<br />
* اشتراوس، لئو، ترجمهٔ قاسمینژاد، سعید (۱۳۸۵)، <a href="http://web.archive.org/web/20080104085213/http://www.sharghnewspaper.ir/850611/html/idea.htm"><i>گسست از سنت؛ فلسفه سیاسی هابز</i></a><i>، </i>روزنامهٔ شرق، سال چهارم، شمارهٔ ۸۴۸، ۱۱ شهریور ۱۳۸۵. این مقاله ترجمهای است از صفحات ۱ تا ۵ کتاب <i>فلسفهٔ سیاسی هابز</i> (<a href="http://books.google.com/books?id=dvYTXwy9I_kC&lpg=PP1&pg=PA1#v=onepage&q=&f=false">بخش اول کتاب</a>) اشتراوس. در همان شماره و صفحهٔ روزنامهٔ شرق، قاسمینژاد مطلبی هم تحت عنوان «درباره لئو اشتراوس: پژوهشگر نه فیلسوف» نوشته است.<br />
نظمی، میثم (۱۳۸۶)، <a href="http://www.magiran.com/ppdf/1229/p0122900471331-IG9MF.pdf"><i>تبارشناسی فلسفی محافظهکاران جدید؛ لئو اشتراوس در یک نگاه</i></a>، دوماهنامهٔ چشمانداز ایران، شمارهٔ ۴۷، دی و بهمن ۱۳۸۶.<br />
* موسینژاد، محمدجواد و حسینپور، نادر (۱۳۸۷)، <i><a href="http://www.magiran.com/ppdf/1201/p0120102500361-85WA5X.pdf">اثر اندیشههای لئو اشتراوس بر نومحافظهکاری و نمودهای آن در سیاست خارجی آمریکا</a></i>، ماهنامهٔ اطلاعات سیاسی-اقتصادی، شمارهٔ ۲۵۰، خرداد و تیر ۱۳۸۷.<br />
* میرخلیلی، سید جواد (۱۳۸۷)، <i><a href="http://www.hamshahrionline.ir/News/?id=73104">لئو اشتراوس و اندیشهٔ سیاسی معاصر</a></i>، ۲ آذر ۱۳۸۷، همشهریآنلاین.<br />
* رضوانی، محسن (۱۳۸۸)، <i><a href="http://www.jamejamonline.ir/papertext.aspx?newsnum=100904751118">اشتراوس و جامعهشناسی فلسفهٔ سیاسی: فیلسوفی که مدرن نیست،</a></i> جامجم آنلاین، ۱ اردیبهشت ۱۳۸۸. این مقاله خلاصهای است از کتاب رضوانی که بالاتر به آن اشاره کردیم. به بیارتباطی تصویر استفاده شده در مقاله توسط ویراستار سایت با پاراگراف آخر نویسنده دقت کنید تا از جمعهبازار روزنامهنگاری در ایران مطلع شوید.<br />
* ربیعیزاده، الهام (۱۳۸۸)، <i><a href="http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1894262">لئو اشتراوس و نقد مدرنیته</a></i>، روزنامهٔ رسالت، شمارهٔ ۶۷۴۳، ۱۰ تیر ۱۳۸۸، صفحهٔ ۱۶.</div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-76834813022023249052009-09-16T23:50:00.001+04:302009-09-28T18:17:24.498+03:30ادوارد سعید، ژان-پل سارتر و مسئلهٔ فلسطین<div style="font: 11pt XB Zar, X Zar, Arial, Tahoma" dir="rtl" align="right"> <p>ادوارد سعید مقالهٔ نسبتاً مشهوری دارد که از اولین (و آخرین) تجربهٔ دیدار نزدیکش با سارتر سخن میگوید. سعید در سال 2000 پس از 20 سال شرح ماوقع این دیدار را منتشر کرد. درواقع این گزارش بهلحاظ معرفی شرایط تاریخی روشنفکران فرانسه و برخی فعالان در مسئلهٔ فلسطین از طرفی و همچنین اشارتهای سعید دربارهٔ فوکو و بهویژه دوبوار (برای ما ایرانیان) سرشار از بصیرت است.</p> <p>این مقاله را نخستین بار دکتر اباذری سر کلاس جامعهشناسی ادبیات، پس از آنکه یک جلسه مفصل و مشتاقانه دربارهٔ فلسطین، حماس و علت پیروزی آنها و آتشبس اسرائیل پس از حملهٔ گستردهٔ 2008-2009 به نوار غزه صحبت کرد، معرفی کرد. دقیقاً بهخاطر دارم که با چه شعف و اشتیاقی (با بیش از یک ساعت تأخیر) سر کلاس آمد و گفت چرا شما خوشحال نیستید؟ بچهها پرسیدند از چه؟ گفت مگر نشنیدهاید؟ اسرائیل اعلام آتشبس کرده. همهٔ ما مبهوت مانده بودیم از موضع اباذری و کسی توقع چنین موضعگیریای از او نداشت. بعد شروع کرد از تاریخچهٔ بحران گفت، از اینکه اروپا در برابر هولوکاست و کشتار یهودیان، چه 100 نفر چه 6 میلیون نفر، احساس گناه میکرد و این تظاهراتهای خیابانی در اروپا در حمایت از غزه در تاریخ پس از جنگ سابقه نداشته، چرا که اروپا همواره در قبال مسئلهٔ فلسطین جانب اسرائیل را گرفته و بسیار محافظهکارانه رفتار کرده بود. اباذری اشارهای کلی هم کرد به این نقل سعید، که حتی سارتر که یگانه آزادیخواهی بود که جایزهٔ نوبل را رد کرده بود و تمامی جنبشهای آزادیخواه بهنوعی وی را رهبر معنوی خود میدانستند نیز حامی فلسطین نبود. سارتر که در حمایت، امضای بیانه و موضعگیریهای روشن سیاسی در حمایت از جنبشهای آزادیخواه اصلاً کم نگذاشته بود (حتی مشهور است که چندین بیانه در محکومیت اقدامات محمدرضا شاه امضا کرده بود)، موضعی بسیار محافظهکارانه در برابر اسرائیل داشت و درواقع جانب اسرائیل را میگرفت.</p> <p>پس از قضیهٔ کلاس این مقاله را پیدا کردم و شروع به ترجمه کردم. حاصل ترجمه چیزی است که در ادامه آوردهام. این مقاله را برای خبرآنلاین هم فرستادم تا منتشر کنند. به دلیل طولانی بودن آنرا در روزنامه منتشر نکردند، ولی در سایت خبرگزاری <a href="http://khabaronline.ir/news-17359.aspx" target="_blank">منتشر شد</a>.</p> <p>میتوانید مقاله به فرمت پیدیاف را <a href="http://docs.google.com/fileview?id=0B04nNVcbjeicNmM4MGE4NTYtMDIyNi00MDAxLThjNGYtZGMxNDE1Y2YyZTIz&hl=en" target="_blank">اینجا</a> بخوانید و دریافت کنید. متن انگلیسی مقاله را نیز در <a href="http://weekly.ahram.org.eg/2000/482/cu3.htm" target="_blank">سایت الاهرام</a> خواهید یافت. چند توضیح کوتاه: <br />1. متن سعید سرشار از کنایات و الفاظ استعاری بود. تا جایی که توانستم و سوادم اجازه داد منظور را با معادلهای فارسی منتقل کردهام. <br />2. تمامی نامها بههمراه معادل لاتین آن آمده است، تا امکان جستجو در اینترنت به سادگی میسر باشد. <br />3. تمامی موارد در کروشه از من و پرانتزها از خود سعید است. <br />4. برای روشن شدن برخی (و فقط برخی) مفاهیم پانوشت اضافه کردم. برای خیلی از شخصیتها، کتابها و مکانها میشد پانوشت آورد، ولی چنین نکردم. <br />متن را در ادامه بخوانید…</p> <p><strong>سارتر و اعراب: یک پانوشت <br />ادوارد سعید <br />هفتهنامهٔ الاهرام، 18-24 مه 2000، شمارهٔ 482</strong></p> <p></p> <div><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh4p6KN5-9DhkyR7alneNX_83OgXTrkE7T0QmlkUsPPEb_IQRBSrpz9Ib0KC27M50FY-Q0Y6PLm6gmvlsxF6SUxJYYcF3nO2teCEDuJyJ813jmJFUjkOgfY3n8tSCcOT64SYPEkanFsBU8/s1600-h/foucault-sartre-may-68%5B26%5D.jpg"><img style="border-bottom: 0px; border-left: 0px; margin: 5px; display: inline; float: none; border-top: 0px; border-right: 0px" title="foucault-sartre-may-68" border="0" alt="foucault-sartre-may-68" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj4glTJ4kiFySktsHekiPUuNTuPd7mBFXfDBgkGzhuhUf-j9VRteWF7bqRuzcoOUxWjlf5Aem3ZmUnRXGrBQiVgHK6GWk3bESc3BcyT_1l64B40E5WSxFKh8oSY6umq0CT0mvaG35UbrJE/?imgmax=800" width="404" height="279" /></a> <div align="left">سارتر و فوکو، مه 1968</div> </div> <p>یکی از مشهورترین روشنفکران، ژان-پل سارتر [Jean-Paul Sartre] تا همین اواخر از نظرها پنهان بود. مدت کوتاهی پس از مرگش در 1980، بهدلیل بیبصیرتیاش [blindness] در مورد اردوگاههای کار شوروی [Glugs] مورد حمله قرار گرفته بود، و حتی بهخاطر اگزیستانسیالیسم انسانگرایانهاش بهدلیل خوشبینی، ارادهگرایی و وسعت پرتکاپوی محض [sheer energetic reach] آن مورد تمسخر قرار گرفته بود. کل رسالت سارتر نسبت به کسانی ملقب به فیلسوفان جدید [Nouveaux Philosophes] که دستاورد میانمایهشان فقط برای یک ضدکمونیست مشتاق جلب توجه میکرد، و برای پساساختارگرایان و پستمدرنیستهایی که - با کمی استثنا - به خودشیفتگی تکنولوژیکی عبوسی دچار شدهبودند، از آن نوعی که بهشدن از پوپولیسم سارتر و سیاست عمومی قهرمانانهٔ او انتقاد میکرد، اهانتآمیز بود. پهنهٔ وسیع کارهای سارتر بهعنوان رماننویس، مقالهنویس، نمایشنامهنویس، زندگینامهنویس، فیلسوف، روشنفکر سیاسی، فعال درگیر، بهنظر میرسید افراد بیشتری را دفع کند تا خوانندگانی برای او فراهم آورد، تا اینکه از مرشد [Maître à penser] فرانسوی با بیشترین نقل قول و ارجاع به او، تبدیل به کمترین خواندهشده و تحلیل شده، همگی در پهنهای حدود 20 سال شد. موضعگیریهای شجاعانهٔ او دربارهٔ الجزیره و ویتنام، کارهایش در حمایت از مهاجرین، ظهور جسورانهاش بهعنوان یک مائوئیست رادیکال درطول تظاهرات 1968 دانشجویان در پاریس، و همچنین احاطهٔ بینظیر و تمایز ادبیاش (که بهخاطر آن جایزهٔ نوبل را بُرد و رَد کرد) فراموش شد. او تبدیل به یک افترازن سابقاً مشهور شد، بهجز دنیای انگلیسیزبان که در آن هرگز بهعنوان یک فیلسوف جدی گرفته نشده بود و همواره با غرور بهعنوان یک رماننویس و سرگذشتنامهنویس عجیب [quaint occasional] خوانده میشد، که بهطورِ ناکافی ضدکمونیست است، نه کاملاً شیک و متقاعدکننده همچون کامو (ی خیلی کماستعدادتر).</p> <div id='extendedEntryBreak' name='extendedEntryBreak'></div> <p>پس از آن همچون بسیاری چیزهای فرانسوی، مُد شروع به بازگشت بهعقب کرد، یا از دور اینطور بهنظر میرسید. چندین کتاب دربارهٔ او بهبازار آمد، و یکبارِ دیگر او (احتمالاً فقط برایِ مدتِ کوتاهی) موضوعِ صحبت - نه دقیقاً برای مطالعه یا بازاندیشی - شد. برای نسلِ من او همواره یکی از بزرگترین قهرمانانِ قرن 20ام بود، مردی که بصیرت و رهآوردِ فکریاش در خدمت تقریباً هر جنبشِ پیشرویی در زمان ما بود. بااینوجود هرگز کسی احساس نمیکرد که او لغزشناپذیر یا پیامبرگونه باشد. در مقابل سارتر را بهخاطر تلاشی که برای فهم موقعیتها میکرد و در موقع لزوم برای جنبشهای سیاسی همبستگی تدارک میدید، و [بهخاطر] اینکه هرگز فروتن یا گریزان نبود، مورد تحسین قرار میدادند. ممکن بود اشتباه کند، و بارها مرتکب خطا یا گزافهگویی شده بود، اما همواره بزرگتر از زندگی بود، و برای خوانندهای چون من تقریباً همهٔ نوشتههایِ او به دلیلِ جسارتِ محضاش، آزادیاش (حتی آزادیاش که درازگویی کند)، و روحِ سخاوتمنداش جالب توجه است. بهجز یک نمونهٔ ویژهٔ واضح، که میخواهم در اینجا شرح دهم.</p> <p>چیزی که ترغیبام میکند چنین کنم دو بررسی [review] افسونگر و دلسردکننده دربارهٔ سفرش به مصر در اوایلِ 1967 است که ماهِ گذشته در کتابِ ضمیمهٔ هفتهنامهٔ الاهرام (شمارهٔ 477، 13-19 آوریل 2000) منتشر شد. تجربهٔ شخصیِ ناراحتکنندهٔ من با سارتر یک اپیزودِ خیلی کوچک در یک زندگیِ بزرگ بود، اما شاید ارزشِ یادآوری را هم بهخاطر طنز و هم تلخیاش داشته باشد. نیمهٔ اول ژانویهٔ 1979 بود و من در نیویورک در خانه درتدارک یکی از کلاسهایم بودم. زنگِ در رسیدنِ یک تلگرام را اعلام کرد و وقتی آنرا باز کردم، با اشتیاق دیدم که از پاریس است. «شما توسط <i>له تام مدرن</i> [<i>Les Temps modernes</i>=عصر مدرن] برای شرکت در سمینار صلح در خاورمیانه در پاریس، 13 و 14 مارس امسال دعوت شدهاید. لطفاً پاسخ دهید. سیمون دوبوار [Simone de Beauvoir] و ژان-پل سارتر.» ابتدا فکر کردم که پیغام نوعی شوخی است: کسی مثلِ من امکان ندارد چنین نامهٔ رسمیِ مهمی را از چنین چهرههایِ افسانهایای دریافت کند. این میتوانست دعوتنامهای از کازیما [Cosima] و ریچارد واگنر [Richard Wagner] باشد برای رفتن به بایرویت [Bayreuth]، یا دعوتنامهای از طرف تی اس الیوت [T. S. Eliot] و ویرجینیا وولف [Virginia Woolf] برای گذراندن یک بعدازظهر در دفتر دایال<a href="#_ftn1_4303" name="_ftnref1_4303">[1]</a>. دو روز طول کشید تا با دوستان مختلفی در نیویورک و پاریس بررسی کنم که آیا تلگرام اصل بوده، و زمانِ بسیار کمتری تا اینکه مرا بلاشرط پذیرفتهاند را معنا کنم (بعد از آن بود که آموختم له مدالیته [les modalités]، اصطلاح فرانسوی برای مخارج سفر، باید توسط <i>له تام مدرن</i> پرداخت میشد، نشریهٔ معروفی که توسط سارتر بعد از جنگ تأسیس شده بود). چند هفته بعد در پاریس بودم.</p> <p>وقتی رسیدم، نامهٔ کوتاه و مرموزی از سارتر و دوبوار در هتلی معمولی که در محلهٔ لاتین رزرو کرده بودم، در انتظارم بود. «به دلایل امنیتی،» پیغام ادامه میداد، «دیدارها در خانهٔ میشل فوکو برگزار خواهد شد.» آدرسی به من داده شد، و ساعتِ 10 صبحِ روزِ بعد به آپارتمانِ بزرگِ فوکو رسیدم تا برخی از افراد - بهجز خود سارتر - را ببینم که در حال قدمزدن بودند. هرگز کسی توضیح نداد که آن «دلایل امنیتی» مرموز چه بود که محل اجلاس را تغییر داد، اگر چه در نتیجه جوِ توطئهآمیزی را کاملاً بیجهت بر مذاکرات ما افکند. دوبوار با دستار [turban] معروفاش آنجا بود، و برای همه درموردِ سفرِ آیندهاش بههمراه کِیت میلت [Kate Millett] به تهران، که در آن قصد داشتند برایِ تظاهراتی علیه چادر برنامهریزی کنند، نطق میکرد؛ کلیت این ایده بهطور مغرورانهای [patronisingly] احمقانه بهنظرم رسید، و با اینکه مشتاق بودن بشنوم دوبوار چه میگوید، دریافتم که او کاملاً عبث حرف میزند و کاملاً بالاتر از آنکه بتوان در آن لحظه با او بحث کرد. بهعلاوه او پس از ساعتی یا بیشتر رفت (درست پیش از رسیدن سارتر) و دیگر دیده نشد.</p> <p>فوکو آنجا بود، اما خیلی سریع برایم روشن کرد که او چیزی دربارهٔ موضوع سمینار ندارد که بگوید، و بهزودی برای برنامهٔ تحقیقاتیِ روزانهاش در بیبلیوتک ناسیونال [Bibliotheque Nationale] آنجا را ترک خواهد کرد. خوشحال بودم که کتابم، <i>آغازها</i> بهآسانی در یکی از قفسههایِ کتابخانهاش - که پر بود از کتابها، کاغذها، و مجلههایی که بهطور مرتبی چیدهشده بودند - دیده میشد. بااینکه با هم صمیمانه گپ زدیم، فقط چند سال بعد بود (درواقع یک دهه پس از مرگش در 1984) که فهمیدم چرا فوکو چنین بیمیل با من دربارهٔ سیاست در خاورمیانه صحبت میکند. دیدیه اریبون [Didier Eribon] و جیمز میلر [James Miller]، هردو در زندگینامهٔ او فاش کردهاند که در 1967 او در تونس درس میداده و بهسرعت در اوضاعِ غیرعادیِ کمی پس از ناآرامیِ ژوئن، از کشور خارج شده است. فوکو گفته بود دلیل اینکه داوطلبانه آنجا را ترک کرده، ترسش از بلواهای «ضدسامی [anti-Semitic]» ضداسرائیلی آن زمان بوده، که در هر شهر عربی پس از شکستِ اعراب متعارف بوده. یک همکارِ تونسیِ او در دپارتمانِ فلسفهٔ دانشگاهِ تونس برای من داستانِ متفاوتی را اوایل دههٔ 80 تعریف کرد: او میگفت، فوکو، بهخاطر فعالیتهای همجنسگرایانهاش با دانشجویان جوان اخراج شد. هنوز ایدهای ندارم که کدام روایت درست است. در زمان سمینار پاریس، فوکو برایم تعریف کرد که تازه از اقامتی موقت در ایران، بهعنوانِ نمایندهٔ کوریره دلا سرا [Corriere della Sera]، برگشته است. در خاطرم هست که او دربارهٔ روزهای اولیهٔ انقلاب اسلامی میگفت: «خیلی هیجانانگیز بود، خیلی عجیب، دیوانهوار.» گمان میکنم از او شنیدم (احتمالاً بهاشتباه) که درطول اقامتش در تهران، با کلاهگیس تغییر چهره داده بود، هرچند کمی پس از آنکه مقالاتش منتشر شد، بهسرعت خود را از همهٔ مسائل ایرانیان دور نگه داشت. نهایتاً در اواخر دههٔ 80، ژیل دلوز [Gilles Deleuze] به من گفت او و فوکو، که هنگامی صمیمیترین دوستها بودند، نهایتاً دوستی را به خاطر تفاوتهایشان درمورد فلسطین بههم زدهاند، فوکو با بیان پشتیبانی از اسرائیل، دلوز از فلسطینیان. بههمین دلیل تعجبی نداشت که او نمیخواست با من یا هرکس دیگر در آنجا راجعبه خاورمیانه صحبت کند.</p> <p>آپارتمان فوکو، باوجود وسعت و راحتیِ بیاندازهاش، مطلقاً سفید و زاهدانه بود، دقیقاً بازنمایِ فیلسوفِ منزوی و اندیشمندِ سختگیری که بهنظر میرسید تنها در آن زندگی میکند. تعداد کمی فلسطینی و یهودی اسرائیلی آنجا بودند، که از میانشان فقط ابراهیم دقاق [Ibrahium Dakkak] را شناختم، که در آن زمان دوست خوب اورشلیم شده بود، نافذ نزال [Nafez Nazzal]، مدرس بیرزیت<a href="#_ftn2_4303" name="_ftnref2_4303">[2]</a> که کمی در آمریکا او را میشناختم، و یهوشوفات هارکابی [Yehoshafat Harkabi]، اسرائیلی برجسته در حوزهٔ «ذهنِ عرب» و رئیسِ سابقِ اطلاعاتِ نظامیِ اسرائیلی که بهدلیل فراخوان اشتباه ارتش به آمادهباش، مورد خشم گلدا مایر [Golda Meir] قرار گرفته بود. سه سال پیش، من مدت یک سال را با او در مرکز مطالعات پیشرفتهٔ استنفورد دربارهٔ علوم رفتاری گذرانده بودم، جایی که همکار بودیم، اما هرگز ارتباط زیادی با هم نداشتیم. این رابطه همواره مؤدبانه اما سرد [uncordial] بود. در پاریس چنین بهنظر میرسید که او در روند تغییر موضعش برای تبدیل شدن به نماد صلح پیشتاز اسرائیل باشد، مردی که زود بود صراحتاً دربارهٔ نیاز به یک دولتِ فلسطینی صحبت کند، چیزی که او گمان میکرد یک پیشرفت استراتژیک از دیدگاه اسرائیل است.</p> <p>مابقیِ شرکتکنندگان بیشتر اسرائیلی یا یهودیانِ فرانسوی بودند. آنها طیفی از خیلی مذهبی تا خیلی سکولار را پوشش میدادند، هرچند همگی کم یا زیاد طرفدار صهیونیسم بودند. یکی از آنان، الی بن گال [Eli Ben Gal]، بهنظر میرسید سابقهٔ دوستیِ طولانیای با سارتر دارد: بعداً به ما گفته شد که او راهنمایِ سارتر در سفر اخیرش به اسرائیل بوده. اما وقتی آن مردِ بزرگ ظاهر شد، کاملاً از زمان قرار گذشته بود، من از پیری و شکستگیِ او جا خوردم. بهخاطر دارم که بیهوده و بهطرزی احمقانه فوکو را به او معرفی میکردند (گویی که آنها همدیگر را پیش از آن تمام و کمال نمیشناختند)، و همچنین یادم هست که از ابتدا چقدر روشن بهنظرم میرسید که سارتر بهطور پیوسته توسط جمع کمی از همراهاناش که کاملاً وابسته به آنها بود و برای او کاسبی اصلی آنها بود، احاطه، پشتیبانی و تحریک میشد. یکی از آنها، دخترخواندهاش بود که بعداً فهمیدم متولی آثاراش [literary executor] است؛ بهمن گفته شد که او الجزایری الاصل است. دیگری پییر ویکتور [Pierre Victor]، مائوئیست سابق و همکار سارتر در انتشار [نشریهٔ] - اکنون مردهٔ - <i>گُوش پرولتارین</i> [Gauche Proletarienne] بود، که اکنون فردی عمیقاً مذهبی، و بهتصورِ من، یهودی ارتدکسی شده بود. فهمیدنِ متعاقبِ - بهواسطهٔ یکی از همکارانِ نشریه که در آن اطراف پرسه میزد - اینکه ویکتور یک یهودیِ مصری بوده بهنام بنی لوی [Benny Levy]، و برادر عادل رفعت [Adel Rafa’t]، یکی از بهاصطلاح دونفر محمود حسین [Mahmoud Hussein] بوده (دیگری بهجت النادی [Bahgat El-Nadi]: این دو نفر تحت این نام در یونسکو کار میکردند که «محمود حسین» <i>مبارزات طبقاتی در مصر</i> را نگاشت، مطالعهای مشهور که توسط مسپرو [Maspero] منتشر شد) متعجبام کرد. بهنظر میرسید هیچچیز مصریای دربارهٔ ویکتور وجود نداشت؛ او بهعنوان یک روشنفکرِ ساحلِ چپ پاریس<a href="#_ftn3_4303" name="_ftnref3_4303">[3]</a> [Left Bank Parisian intellectual]، نیممتفکر، نیمکلاهبردار، در جلسه شرکت کرده بود. فردِ سوم هلن فون بولو [Hélène von Bulow] بود، یک زنِ سهزبانه که در آن نشریه کار میکرد و هرچیزی را برای سارتر ترجمه میکرد. کمی تعجب کردم و ناامید شدم از اینکه فهمیدم علیرغم این واقعیت که او زمانی را در آلمان گذرانده و نهفقط دربارهٔ هایدگر [Heidegger]، که دربارهٔ فاکنر [Faulkner] و دوس پاسوس [Dos Passos] هم نوشته است، نه آلمانی میداند و نه انگلیسی. فون بولو، زنی دوستداشتنی و برازنده، برای دو روز سمینار در کنار سارتر ماند، و ترجمهٔ همزمان را در گوش او زمزمه میکرد. بهجز یک فلسطینی از وین که فقط میتوانست عربی یا آلمانی حرف بزند، بحثِ ما انگلیسی بود. اینکه چه میزان از آنچه به سارتر انتقال یافت حقیقتاً فهم شد را هرگز نخواهم فهمید، اما این (برای من و دیگران) عمیقاً نگرانکننده بود که او در خلال تمامی مذاکرات روز اول ساکت ماند. میشل کنتا [Michel Contat]، زندگینامهنویس سارتر هم آنجا بود، اما مشارکت نکرد.</p> <p>در یک ناهار که بهنظرم بهشیوهٔ فرانسوی بود - و در شرایطِ دیگر ممکن است یک ساعت یا بیشتر طول بکشد - کار بسیار دشواری بود که در رستورانی نسبتاً دور برگزار میشد، و چون باران یکسره میبارید، انتقال همه با تاکسیها، منتظر شدن برای یک غذای چهار-وعدهای، و سپس برگرداندنِ مجددِ گروه، کاری دشوار بود که سه ساعت و نیم طول کشید. ازاینرو در روزِ اولْ بحثِ ما دربارهٔ صلح زیاد طول نکشید. موضوعاتِ بحث توسط ویکتور بدون مشورت با کسی که من بشناسم چیده شد. بهزودی حس کردم که او فقط قانون خودش را درنظر دارد، تااندازهای بهخاطرِ بستگیِ ممتازاش با سارتر (با کسی که او گهگاه پچپچ میکرد)، تااندازهای بهخاطرِ اعتماد بهنفسِ والایش، کسی ممکن است بگوید متکبرانهاش. برطبق نظر او باید روی این موارد بحث میشد: 1) ارزشِ پیمانِ صلح بین مصر و اسرائیل (آن موقع زمانِ کمپ دیوید بود)، 2) صلح بین اسرائیل و بهطور کلی جهانِ عرب، و 3) شرایطِ نسبتاً عمیقتری دربارهٔ وجود همزمان که ممکن است بین اسرائیل و جهان عرب اطراف روی دهد. هیچیک از عربها از این خوشحال نبودند، در مورد من بهاین دلیل که بهنظر میرسید این موضوع ابعادِ فلسطینی را بهسادگی نادیده میگیرد. دقاق از کلِ برنامه ناخشنود بود، و درواقع بعد از روزِ اول آنرا ترک کرد. او قول داده بود که روشنفکرانِ مصری حضور خواهند داشت، و وقتی آنها آنطور که موافقت شده بود نیامدند، او احساس کرد که نمیتواند بیشتر از نیمی [از برنامه را] بماند.</p> <p>در طولِ روز به آرامی متوجه شدم که مقدار زیادی از مذاکرات پیشتر انجام شده که منجر به سمینار شده، و اینکه با شرکتکنندگانی از جهانِ عرب که آنجا بودند با هرنوع ساخت و پاخت [wheeling and dealing] از پیش مصالحه کردهبودند و [گفتارشان را] مختصر کرده بودند. تاحدی ناراحت بودم که در هیچیک از این موارد دخالت داده نشدهام. با شک و تردید به فکر رفتم: شاید خیلی خام و مشتاق بودم که برای دیدنِ سارتر به پاریس بیایم. برنامهٔ سخنرانیای برای امانوئل لویناس [Emmanuel Levinas] بود اما همچون مصریها هرگز حضور پیدا نکرد. در ضمن برنامهٔ تمامیِ مکالمات ضبط شد و متعاقباً در شمارهٔ ویژهای از <i>له تام مدرن</i> (سپتامبر 1979) چاپ شد. بهنظرم این کاملاً ناخوشایند بود که همهٔ ما کم و بیش زمینههایی مأنوسی را بررسی کردیم، اما با تلاقیِ اندکِ اندیشهها یا اکتشافات جالب جدید.</p> <p>تا حدی تصور میکردم که تمامیِ این رویداد عمدتاً یک تمرینِ شفاهی است که باید با آن آغاز کرد، اما مسلماً آمده بودم چرا که هیچ کس نبود که جلسه را تشکیل دهد، بهجز سارتر. دوبوار خود را یک ناامیدِ جدی نشان داد، و بهعلاوه او جلسه را پس از یک سخنرانیِ طولانیِ یک ساعته از یاوههایِ خودسرانه دربارهٔ اسلام و پوششِ زنان ترک کرد. به همین دلایل از غیبتاش متأسف نشدم؛ بعداً متقاعد شدم که او چیزها را زنده و جالب میکرد. اما حضورِ سارتر، یا چیزی که حضور خوانده میشد، بهطور عجیبی منفعلانه، غیر مؤثر، و بیاحساس بود. او ساعتها تا پایان مطلقاً چیزی نگفت. سرِ ناهار او مقابلِ من نشسته بود، دلشکسته بهنظر میرسید و کاملاً خاموش، طوریکه برای مدت زیادی تخممرغ و مایونز به سختی از صورتش میریخت<a href="#_ftn4_4303" name="_ftnref4_4303">[4]</a>. سعی کردم گفتگویی با او داشته باشم، اما بهجایی نرسیدم. شاید کَر بود، اما مطمئن نیستم. درهرحال او در نظرِ من همانندِ یک نسخهٔ شبحزده [haunted] از خودِ قبلیاش بود، زشتی مثالزدنیاش، پیپاش و لباسهای بُنجُلاش همچون اثاثیهای بود اطرافِ یک سکوی متروک. در آن زمان من بهشدت در زمینهٔ مسائلِ سیاسیِ فلسطین فعال بودم: در 1977 عضوِ شورایِ ملی شدم، و درغالب بازدیدهایِ مکررم از بیروت (در طول جنگ داخلی لبنان) برای دیدن مادرم، بهطورِ منظم عرفات و بسیاری از رهبرانِ دیگر آنروز را میدیدم. تصور میکردم که این یک دستاوردِ بزرگ است که سارتر را در آن لحظهٔ حساس از رقابت کُشندهمان با اسرائیل برای صدورِ یک بیانیهٔ طرفدارانهٔ فلسطین ترغیب کنم.</p> <p>در خلالِ ناهار و جلسهٔ بعدازظهر من پییر ویکتور را بهعنوان یک رئیسِ ایستگاهِ سمینار که سارتر هم خود یکی از قطارهایش بود، شناختم. علاوه بر پچپچهای مرموزشان سر میز، او و ویکتور گهگاه بلند میشدند؛ ویکتور پیرمردِ بیقرار را به بیرون هدایت میکرد، به سرعت با او صحبت میکرد، یکی دو بار سری تکان میداد، و بعد برمیگشتند. در این میان هر یک از اعضایِ سمینار میخواست صحبت خود را ارائه دهد، لذا غیرممکن بود که بتوان استدلالی را پروراند، بههرصورت بهزودی روشن شد که کمک به اسرائیل (که امروزه عادیسازی [normalisation] نامیده میشود) موضوع واقعیِ جلسه بوده است، نه [کمک به] اعراب یا فلسطینیها. چندین تن از اعراب قبل از من تلاش کردند تا برخی از روشنفکرانِ بزرگ را دربارهٔ عدالت در موضوعِ منازعهٔ خود متقاعد کنند به این امید که او به آرنولد توینبی [Arnold Toynbee] یا سین مکبراید [Sean McBride] دیگری بدل شوند. تعداد کمی از این عالیجنابان اینگونه شدند. به نظر من میرسید که سارتر ارزشِ این تلاش را دارد به این دلیل که من نمیتوانستم موضعِ او در قضیهٔ الجزایر را فراموش کنم، که به عنوان یک فرانسوی قطعاً باید دشوارتر از یک موضع انتقادی از اسرائیل میبود. البته من اشتباه میکردم.</p> <p>همچنان که بحث پرطمطراق و غیرجالب پیش میرفت، دائماً به یاد خود میانداختم که من به فرانسه آمدهام که به چیزی که سارتر میگوید گوش دهم نه افرادی که نظراتشان را میدانستم و آنها را چندان جذاب نمییافتم. ازاینرو با گستاخی اوایل بعدازظهر جلسه را قطع کردم و اصرار کردم که فوراً از سارتر بشنویم. این موجب آشفتگی در میان همراهان [سارتر] شد. سمینار به تعویق افتاد تا مشورتِ سریعی بین آنها صورت گیرد. من تمام این قضیه را مضحک و در عین حال تأسفبار یافتم چرا که سارتر بهویژه خود هیچ نقشِ مشهودی در این مشورت نداشت. نهایتاً ما توسط پییر ویکتورِ آشکارا عصبانی دور میز جمع شدیم و او با بدیُمنیِ یک سناتورِ رومی گفت: «سارتر فردا صحبت میکند.»<a href="#_ftn5_4303" name="_ftnref5_4303">[5]</a> ازاینرو ما، مشتاقانه در انتظار جلسهٔ صبح روز بعد، مرخص شدیم.</p> <p>مطمئناً سارتر چیزی برای ما داشت: یک متن تایپشدهٔ آمادهٔ دوصفحهای - من اکنون کاملاً از روی خاطرهٔ بیست سال پیشم مینویسم - که شجاعت انور سادات را با پیشپاافتادهترین ابتذالی که قابل تصور است، تحسین کرد. اکنون بهخاطر ندارم که چقدر دربارهٔ فلسطین یا منطقه یا گذشتهٔ تراژیک گفته شد. مطمئناً هیچ اشارهای به استعمارِ مهاجران توسط اسرائیل، که از بسیاری جهات شبیه کارِ فرانسه در الجزایر بود، نشد. این سخنرانی تقریباً بهاندازهٔ یک گزارشِ رویترز آموزنده بود، که مشخصاً توسط ویکتور جسور نوشتهشده بود تا سارتر را، که بهنظر میرسید کاملاً تحتِ امرِ اوست، از مخمصه نجات دهد. من کاملاً بههم ریختم وقتی دریافتم که این قهرمانِ روشنفکری در سالهای آخرش تسلیمِ چنین مرشدِ مُرتجعی شده است، و مبارزِ سابقِ عرصهٔ ستمدیدگان، در موضوعِ فلسطین چیزی بیش از تحسینِ مُتعارف و ژورنالیستی یک رهبرِ از پیش مشهورِ مصری برای عرضه ندارد. باقیِ روز سارتر به سکوتاش ادامه داد، و جلسه همانند قبل پیش رفت. من بهیاد یک داستان مشکوک افتادم که سارتر بیست سال قبل برای ملاقات با فانون (که در آن زمان از سرطان خون مرده بود) به رم سفر کرد و او را دربارهٔ دِرام الجزایر (بر طبق داستان) 16 ساعت ممتد نصیحت کرد، تا اینکه سیمون او را از این کار بازداشت. <i>آن</i> سارتر برای همیشه رفته بود.</p> <p>وقتی رونوشتِ سمینار چند ماه بعد منتشر شد مداخلهٔ سارتر ویرایش شده بود و حتی بیش از پیش بیضرر گشته بود. نمیتوانستم تصور کنم چرا؛ و تلاش هم نکردم که بفهمم. هرچند هنوز شمارهٔ <i>له تام مدرن</i> را که همهٔ ما در آن بهچشم میخوریم را دارم، قادر نبودم که خود را وادار کنم که بیش از چند چکیده را بازخوانی کنم، امروز صفحات آن کاملاً عادی و غیرجالب بهنظرم میرسند. بدینسان من بهپاریس رفتم تا از سارتر بشنوم همچنان که سارتر به مصر دعوت شد، تا روشنفکران عرب با او مقالات و گفتگو کنند، دقیقاً با همان نتیجه، بااینحال اگر نگویم مواجههٔ من لکهٔ ننگ بود، مُلوّن بود، با حضور یک واسطهٔ غیرجذاب، پییر ویکتور، که گمان میکنم از آن موقع در گمنامیای که شایستهٔ آن بود ناپدید شد. گمان میکردم پس از آن همچون فبریس<a href="#_ftn6_4303" name="_ftnref6_4303">[6]</a> در جستجوی نبرد واترلو ناموفق و ناامید بودم.</p> <p>یک پانوشت دیگر. چند هفته پیش تصادفاً برنامهٔ هفتگیِ بحثِ فرهنگیِ [Bouillon de culture] برنارد پیوُ [Bernard Pivot]، را دیدم که در تلویزیونِ فرانسه نمایش داده شده بود و کمی بعد مجدداً در ایالاتِ متحده بهنمایش درمیآمد. برنامه پیرامونِ سارتر بود، اعادهٔ حیثیتِ آرام پس از مرگش، برجستگیِ جدیدش بهرغم انتقاداتِ مستمر از معاصی سیاسیِ او. برنارد هانری-لوی [Bernard Henri-Lévy] که بهندرت کسی در کیفیتِ ذهن و شجاعتِ سیاسی میتواند تا اینحد با سارتر متفاوت باشد، آنجا بود تا مطالعهٔ ظاهراً تصدیقشدهٔ خود پیرامون فیلسوفِ پیر را عرضه کند. (اعتراف میکنم که آنرا نخواندهام، و برنامهای برای خواندنش ندارم.) هانری لویِ مغرور گفت، خیلی هم بد نبود، چراکه چیزهایی دربارهٔ سارتر هست که دائماً تحسین میشد و بهلحاظ سیاسی درست بود. هانری لوی این را به این هدف گفت تا چیزی را که نقادی محکم سارتر میدانست (و توسط پاول جانسون [Paul Johnson] به سرود تهوعآوری [nauseating mantra] تبدیل شده بود)، در این مورد که همواره پیرامون کمونسیم برخطا بوده، متعادل کند. هانری لوی گفت «بهعنوان مثال سابقهٔ سارتر دربارهٔ اسرائیل بیعیب بود: او هرگز منحرف نشد و یک پشتیبان تمامعیار دولت یهودی باقی ماند.» کلماتِ «سابقهٔ سارتر دربارهٔ اسرائیل بیعیب بود» یک نقل قول نزدیکِ کلمه به کلمه است.</p> <p>به دلایلی که همچنان نمیتوانیم دربارهٔ آن مطمئن باشیم، سارتر واقعاً در موضعِ مبناییِ طرفداری از صهیونیسم ثابت ماند. چه به این دلیل که [شاید] ضدسامی شناخته شود، یا بهدلیل اینکه [ممکن است] پیرامونِ هولوکاست احساسِ گناه میکرد، یا اینکه بهخود اجازه نمیداد هیچ تقدیرِ عمیقی از فلسطینیان بهعنوان قربانیان و رزمندگان علیه بیعدالتی اسرائیل کند، یا به دلایلِ دیگری که هرگز نخواهم فهمید. تمام آنچه میدانم این است که بهعنوان یک مردِ خیلی پیر تقریباً مشابه موقعی بود که کمی جوانتر بود: ناامیدیِ تلخ از هر عربی (غیرالجزایریای) که او را بهدلیل مواضعِ دیگر و کارش تحسین میکرد. مسلماً برتراند راسل [Bertrand Russell] بهتر از سارتر بود، و در سالهای واپسیناش (هرچند وانمود کرد، و شاید برخی بگویند کاملاً توسط همکلاسی سابق من در پرینستون و دوست سابقم رالف شونمان دستکاری شد) درواقع مواضعِ انتقادیِ منصنافهای دربرابرِ سیاستهایِ اسرائیل دربارهٔ اعراب اتخاذ میکرد. شاید لازم باشد بفهمیم چرا مردانِ بزرگِ پیر نهایتاً یا تسیلمِ خواستهٔ جوانترها میشوند، یا [تسلیمِ] نوعی تمکینِ انعطافناپذیر به اعتقاداتِ سیاسیِ غیرقابلِ تغییر. این فکرِ دلسردکنندهای برای اندیشیدن است، اما در موردِ سارتر اینگونه بود. بهجز الجزایر، عدالتِ منازعهٔ عرب بهسادگی نمیتوانست تأثیر زیادی بر او بگذارد، و نمیدانم که آیا این تماماً بهخاطرِ اسرائیل بود یا به بهخاطرِ فقدانِ بنیادینِ همدردی به دلایلِ فرهنگی یا شاید دینی. در این مورد او کاملاً بیشباهت به دوست و معبودش ژان ژُنه [Jean Genet] بود، که اشتیاقِ عجیبِ خود به فلسطینیان را با اقامتِ موقتِ تمدیدشده با آنها و نوشتنِ [نوشتارهای] فوقالعادهٔ «<i>چهار ساعت در صبرا و شتیلا</i><a href="#_ftn7_4303" name="_ftnref7_4303">[7]</a> [<i>Quatre Heures en Sabra et Chatila</i>]» و «<i>زندانی عشق</i> [<i>Le Captif amoureux</i>]» برپا داشت.</p> <p>یک سال پس از برخوردِ کوتاه و ناامیدکنندهٔ ما در پاریس سارتر درگذشت. بهروشنی بهخاطر دارم چقدر از مرگش ماتمزده شدم.</p> <hr align="left" size="1" width="33%" /> <p><a href="#_ftnref1_4303" name="_ftn1_4303">[1]</a> دی دایال (The Dial)، مجلهای آمریکایی بود که از 1840 تا 1929 چاپ شد. از 1920 تا 1929 عرضهکنندهٔ تأثیرگذار ادبیات مدرنیستی بود.</p> <p><a href="#_ftnref2_4303" name="_ftn2_4303">[2]</a> دانشگاهی در بیرزیت فلسطین، در نزدیکی رامالله.</p> <p><a href="#_ftnref3_4303" name="_ftn3_4303">[3]</a> ساحل جنوبی رودخانهٔ سن در پاریس</p> <p><a href="#_ftnref4_4303" name="_ftn4_4303">[4]</a> احتمالاً کنایه از ضعف و ناتوانی ناشی از پیری سارتر است (با تشکر از کامنت یکی از خوانندگان). جملهٔ اصلی چنین است:</p> <p>… totally uncommunicative, <i>with egg and mayonnaise streaming haplessly down his face for much too long a time</i>.</p> <p><a href="#_ftnref5_4303" name="_ftn5_4303">[5]</a> عبارت به فرانسوی است: Demain Sartre parlera.</p> <p><a href="#_ftnref6_4303" name="_ftn6_4303">[6]</a> Fabrice (Fabrizio) del Dongo فهرمان ایتالیایی رمان «صومعهٔ پارم [La Chartreuse de Parme]» از استندال (1783 - 1842)</p> <p><a href="#_ftnref7_4303" name="_ftn7_4303">[7]</a> نام صحیح این اثر <i>چهار ساعت در شتیلا</i> است: <i>Quatre heures à Chatila</i></p> </div> Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com12tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-72258035351623742742009-09-11T02:01:00.002+04:302009-09-12T21:52:02.079+04:30وبر و اسلام: نقدی بر یک ترجمه<div dir="rtl" align="right"> <p>برایان ترنر کتابی دارد به نام «<a href="http://books.google.com/books?id=tTizPWAGDU4C" target="_blank">وبر و اسلام</a>» (1978) که بازسازی انتقادی مطالعات ناتمام وبر دربارهٔ اسلام و درواقع جامعهشناسی اسلام وبر با تکیه بر کتابهای چاپشدهٔ او مانند <em>مجموعه مقالات در جامعهشناسی دین</em>، <em>اخلاق پروتستان</em> و <em>اقتصاد و جامعه</em> است. دو ترجمه از این کتاب در بازار موجود است. <a href="http://www.adinebook.com/gp/product/9643054908/ref=sr_1_1000_1/144-4254297-1280954" target="_blank">یکی</a> را سعید وصالی برای نشر مرکز ترجمه کرده و <a href="http://www.adinebook.com/gp/product/9647788126/ref=sr_1_1000_2/144-4254297-1280954" target="_blank">دیگری</a> را جمعی از مترجمان از جمله حسین بستان، علی سلیمی، عبدالرضا علیزاده و دیگران برای پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ترجمه کردهاند. در مقدمهٔ کتاب اخیر (ص 3) از <em>مصطفی ملکیان</em> به دلیل یاری رساندن در مراحل مختلف ترجمه، نقد و نشر و از <em>سید محمود موسوی</em> به دلیل ویراستاری کتاب تشکر شده است.</p> <p>وبر جملهٔ مشهوری دارد با این مضمون: </p> <div dir="ltr" align="left">Ich bin zwar religiös absolut unmusikalisch.</div> ترجمهٔ انگلیسی آن چنین است: <div dir="ltr" align="left">I am absolutely unmusical religiously.</div> و ترجمهٔ فارسی آن نیز تقریباً میشود: «من بهلحاظ دینی کاملاً غیر حساسام»؛ برخی، ادبیتر، آنرا چنین ترجمه کردهاند: زخمهٔ دین چنگ دل مرا به صدا در نمیآورد. بهطور خلاصه میگوید من لاادری هستم. حال <a href="http://books.google.com/books?id=tTizPWAGDU4C&pg=PA181#v=onepage&q=&f=false" target="_blank">جملهٔ</a> ترنر را با ترجمهٔ معادل فارسی آن در دومین منبع پیشگفته (آنِ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه) مقایسه کنید: <p></p> <blockquote> <p dir="ltr" align="left">Superficially, one might think that Weber's attitude to religion resembled Marx's. After all, Weber once commented that he was 'religiously unmusical'.</p> </blockquote> <blockquote> <p>ممکن است در بدو امر تصور شود که نگرش وبر به دین با نگرش مارکس مشابهت دارد. از هرچه بگذریم، یکبار وبر اظهار داشت که من «بهلحاظ دینی اهل موسیقی نیستم.» (ترنر، برایان اس: 1388، ترجمهٔ حسین بستان و دیگران، چاپ چهارم، ویراست دوم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص 310).</p> </blockquote> <p>مترجم حتی زحمت این را به خودش نداده که اصل انگلیسی جمله را در پانوشت بیاورد تا شاید خواننده خودش مفهوم را بفهمد. تصور کنید خوانندهای که نداند جملهٔ اصلی وبر چه بوده، احتمالاً فرض میکند وبر بهدلیل اعتقاد عمیق دینی اهل موسیقی نیست و آنرا از مصادیق لهو و لعب میداند.</p> </div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-61493489681677443742009-03-17T21:16:00.004+03:302009-03-17T21:54:47.637+03:30Who is Donn Hauer?<div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; ">مقالهای از <a href="http://www.hawzah.net/Per/person/073.htm">احمد واعظی</a> را میخواندم تحت عنوان <i><a href="http://www.zehnmag.org/articles/33.doc">چیستی هرمنوتیک</a></i> (چاپ شده در فصلنامهٔ ذهن، شمارهٔ 3) که مقدمهای است بر هرمنوتیک، برگرفته از کتاباش تحت عنوان <i>درآمدی بر هرمنوتیک</i>، چاپ شده توسط پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.<br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; ">در ابتدای مقاله بیان شده که معمولاً دان هاور / Donn Hauer را نخستین کسی میدانند که هرمنوتیک را شاخهای از دانش دانسته. کنجکاو شدم که سوابق این آقای <i>دان هاور</i> را پیدا کنم. عنوان انگلیسی <a href="http://www.google.com/search?q=Donn+Hauer">Donn Hauer</a> را روی گوگل زدم که نتیجهٔ کم و اینکه غالباً نتایج به کپیهای همین مقاله روی وبسایتهای متفاوت ارجاع میدادند، بسیار مشکوک بود. دیگر مقالهٔ نویسنده را هم که در همین موضوع و با عنوان <i><a href="http://www.ketab-e-naghd.org/articles/261.doc">درآمدی بر هرمنوتیک</a></i> (چاپ شده در کتاب نقد 23) بود نگاه کردم. در آن احتمالاً با غلط چاپی <a href="http://www.google.com/search?q="%D8%B1%D8%A7%D9%86%20%D9%87%D8%A7%D9%88%D8%B1"">ران هاور</a> و بدون معادل لاتین آن نوشته شده بود، که نتایح گوگلی آن هم همان وضع اسفناک را داشت.</div><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; "><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; ">در پانوشت مقالهٔ اول در مجلهٔ ذهن، آمده:</div><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; "><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; "><blockquote><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; ">نام کتاب دان هاور چنین بود:</div><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; ">هرمنوتیک قدسی یا روش تفسیر متون مقدس</div><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; ">Hermeneutica sacra sire methodus exponendarum sacrom litterarum</div></blockquote></div><div dir="rtl" style="text-align: right;direction: rtl; "></div><div><div dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; ">هرچند عنوان کتاب هم حاوی خطای تایپی است (نام صحیح: Hermeneutica sacra sive methodus exponendarum sacrum litterarum)، ولی بالاخره موفق شدم با بالا پایین کردن عنوان کتاب، نام نویسنده را بیابم: <i>یوهان کنراد دانهاور / Johann Conrad Dannhauer</i> و بالطبع مقالهٔ ویکیپدیاییاش را: <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Johann_Conrad_Dannhauer">en </a>/ <a href="http://de.wikipedia.org/wiki/Johann_Conrad_Dannhauer">de</a>.</div><div dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; "><br /></div><div dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; ">1. این را نوشتم تا دیگرانی مانند من گیج نزنند!</div><div dir="rtl" style="text-align: right; direction: rtl; ">2. متن چاپی این دو مقاله را ندیدم، ولی بهاحتمال زیاد خطا از نویسنده نیست، از تایپیست است.</div></div></div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-86161725587574972662008-12-19T00:05:00.021+03:302010-08-13T11:51:50.147+04:30لئو اشتراوس و آرمان صهیونیسم سیاسی<div dir="rtl" align="right">مقالهای که در ادامه میآید، ترجمهٔ نامهای است از لئو اشتراوس به سردبیر مجلهٔ <span style="font-style: italic">بررسی ملی</span> که در <a href="http://books.google.com/books?id=1PDLF-2cKX4C&pg=PA413">کتاب زیر</a> منتشر شده است (چند پاورقی را برای توضیح بیشتر اضافه کردهام): <br /> <div dir="ltr" align="left">Leo Strauss, Kenneth Hart Green (editor), Jewish Philosophy and the Crisis of Modernity, SUNY Press, 1997, pp. 413-4</div> <br /> <hr width="50%" /> <br />برای مدتی من [نشریهٔ] <span style="font-style: italic">بررسی ملی</span> <a href="#fref-1" name="ref-1">[1]</a> را دریافت میکردم، و با بسیاری از مقالاتی که در آن دیده میشود موافقم. اما ویژگیای در این نشریه است که کاملاً از درک آن ناتوانم. این برای من درکنکردنی است که نویسندگانی که در آن موضوعات قلم میزنند بهطور ناشایستهای با دولت اسرائیل مخالفاند. <br /> <br />دلیلی وجود ندارد که چرا چنین موضعی اتخاذ شده؛ صرفاً مخالفت شنیده میشود. چرا که من نمیتوانم چنین استدلالاتی را - که مبتنی بر خطاهای واقعی فاحش یا عدم درک کامل چیزهای مهم است - دلیل بخوانم. ازاینرو متمایل شدم باور کنم که نویسندگان مذکور با عنادی ضدیهودی پیشرانده میشوند. من سال تحصیلی 55-1954 را بهطور کامل در دانشگاه عبری اورشلیم تدریس کردم، و چیزی که میخواهم بگویم، منحصراً مبتنی بر چیزی است که با چشمهای خود دیدم. <br /> <br />اولین چیزی در اسرائیل که بهنظر کسی میآید، این است که این کشور یک کشور غربی است، که بسیاری از مهاجرین شرق را در طریق غرب تعلیم میدهد: اسرائیل تنها کشوری است که بهعنوان یک کشور، پاسگاه برونمرزی غرب در شرق است. بهعلاوه، اسرائیل کشوری است که با دشمنان کشندهای با برتری عدهٔ زیاد محصور شده، و [کشوری است که] در آن یک کتاب است که کاملاً بر آموزشی که در مدارس ابتدایی و دبیرستانها ارائه میشود مسلط است: تورات عبری <a href="#fref-2" name="ref-2">[2]</a>. هر نقصی که در افراد باشد، روح کشور بهعنوان یک کُل را میتوان بهحق در این کلمات وصف کرد: ریاضت قهرمانانه که با الفت باستانی کتاب مقدس پشتیبانی میشود. بهگمان من یک محافظهکار، کسی است که اعتقاد دارد که «هر چیز خوبی میراث است». من کشور دیگری را نمیشناسم که در آن این اعتقاد قویتر و پررمقتر <a href="#fref-3" name="ref-3">[3]</a> از اسرائیل باشد. <br /> <br />اما این کشور فقیر است، فاقد نفت و خیلی چیزهای دیگری است که پول زیادی را بدست میدهد؛ سوداگریای که کشور بر آن مبتنی است ممکن است کاملاً دونکیشوتوار <a href="#fref-4" name="ref-4">[4]</a> بهنظر برسد؛ دانشگاه و ساختمانهای دولت در برد آسان سلاحهای اردنی هستند؛ امکان شکستی فاجعهبار یا ناکامی آشکار و همواره نزدیک است. بهگمان من یک محافظهکار، کسی است که پستی را خوار بشمرد؛ اما استدلالی که منحصراً مرتبط با محاسباتی از موفقیت، و مبتنی بر بیبصیرتی نسبت به اصالت این تلاش است، پست است. <br /> <br />من این استدلال را میشنوم که کشور توسط اتحادیههای کارگری اداره میشود. معتقدم این یم غلو خام است که بگوییم کشور توسط اتحادیههای کارگری اداره میشود. هرچند اگر هم این درست باشد، بهنظرم یک محافظهکار، کسی است که میداند ترکیبی یکسان میتواند در موقعیتهای متفاوت معانی بسیار متفاوتی داشته باشد. <br /> <br />کسانی که در حال حاضر بر اسرائیل حکومت میکنند، در ابتدای قرن از از روسیه آمدهاند. آنها بهعنوان پیشگامان، بهمراتب بهتر توصیف میشوند تا اعضای اتحادیههای کارگری. آنها کسانی بودند که تحت شرایط ناامیدانهٔ دشواری، بنیانی را بنا کردند. آنها بهحق توسط تمامی غیرهمکیشان بهعنوان آریستوکراسی (اشرافیتسالاری) طبیعی کشور مورد احترام قرار میگیرند، بههمان دلیلی که آمریکاییها به زائران <a href="#fref-5" name="ref-5">[5]</a> احترام میگذارند. آنها از روسیه - کشور نیکولای دوم و راسپوتین - آمده بودند؛ ازاینرو نمیتوانستند هیچ تجربهٔ حیات مطابق با قانون اساسی و لیبرالیسم حقیقی داشته باشند، که فقط وجه معکوس دموکراسی مطابق با قانون اساسی است که مزین به قوهٔ قضائیهای نمونه باشد. <br /> <br />در صفحهٔ 16 از شمارهٔ 17 نوامبر نشریهٔ بررسی، اسرائیل یک «دولت نژادپرست» خوانده شده، بدون اینکه هیچ مدرکی دال بر اظهار اینکه اسرائیل یک دولت نژادپرست است ارائه کند. ممکن است او در ذهن داشته باشد که این واقعیت که در دولت اسرائیل هیچ ازدواج عرفیای وجود ندارد، بلکه فقط ازدواجهای یهودی، مسیحی و مسلمان وجود دارد، و بههمین سبب آن ازدواجهای آمیخته در معنای غیر نژادپرستانهاش در اسرائیل غیر ممکن است؟ من خیلی مطمئن نیستم که نکاح عرفی <a href="#fref-6" name="ref-6">[6]</a> تحت هر شرایطی موهبتی کامل باشد، تا اینکه این ویژگی خاص دولت اسرائیل را ناپسند شمارده شود. <br /> <br />در پایان، امیدوارم بگویم که پایهگذار صهیونیسم، هرتسل<a href="#fref-7" name="ref-7">[7]</a>، اساساً یک فرد محافظهکار بود، که صهیونیسم خود را با ملاحظات محافظهکارانه هدایت کرد. تیرهٔ اخلاقی یهودیان در خطر نابودی با بهاصطلاح رهاسازی<a href="#fref-8" name="ref-8">[8]</a> بود، که در بسیاری از موارد آنها را مطابق میراث خود متحد ساخت، هرچند چیزی بیش از برابری رسمی صرف به آنها نداد؛ این سبب وقوع شرایطی شد که «آزادی بیرونی و بردگی درونی <a href="#fref-9" name="ref-9">[9]</a>» خوانده شده است؛ صهیونیسم سیاسی تلاشی بود برای بازیابی آزادی درونی، آن متانت ساده، که فقط افرادی که میراث خود را بهخاطر دارند و وفادار به ایمان خود هستند توانای برآنند. <br /> <br />صهیونیسم سیاسی به بسیاری دلایل معضلهدار است. اما من هرگز چیزی را که بهعنوان نیروی اخلاقی در دورهٔ انحلال کامل بدست آورد، فراموش نمیکنم. این امر کمک کرد که جریان ترازکردن «پیشرو» تفاوتهای ارجمند و اجدادی رشد کند؛ این امر وظیفهای محافظهکارانه را بهانجام رساند. <br /> <br /> <div style="text-align: left">لئو اشتراوس، شیکاگو</div> <br /> <hr width="50%" /> <br /><a href="#ref-1" name="fref-1">[1]</a> National Review <br /><a href="#ref-2" name="fref-2">[2]</a> در متن اصلی: Hebrew Bible که معادل تنخ یهودیان است <br /><a href="#ref-3" name="fref-3">[3]</a> less lethargic <br /><a href="#ref-4" name="fref-4">[4]</a> quixotic <br /><a href="#ref-5" name="fref-5">[5]</a> Pilgrim fathers. تعدادی از پیوریتنها و جداییطلبان انگلیسی که در 1620 میلادی، در زمان جیمز اول به آمریکا - پلیموس در ماساچوست - مهاجرت کردند و مستعمرهای را در آنجا برقرار کردند. <br /><a href="#ref-6" name="fref-6">[6]</a> civil marriage <br /><a href="#ref-7" name="fref-7">[7]</a> تئودور هرتسل، (2 ژوئن 1860 - 3 ژوئیه 1904)، روزنامهنگار یهودی مجاریتبار که پدر صهیونیسم سیاسی مدرن دانسته میشود. <br /><a href="#ref-8" name="fref-8">[8]</a> emancipation <br /><a href="#ref-9" name="fref-9">[9]</a> external freedom and inner servitude <br /></div> Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-21911401003260700922008-11-20T10:21:00.005+03:302008-11-20T10:39:26.484+03:30Presentation on The Zekr ProjectLast week I had a presentation on Zekr Project in <a href="http://wiki.ubuntu.ir/IntrepidIbexReleaseParty">ubuntu.ir release party</a> for Ubuntu 8.10 (Intrepid Ibex). I was also ready to present my other slides on Open Source, which wasn't presented because of lacking of time. The presentation of Open Source is an excerpt of my BS thesis on the same <a href="http://saboorian.blogspot.com/2008/04/blog-post.html">topic</a>.<br /><br />Here are the files for download:<br /><ul><li>Zekr Project Overview (<a href="http://zekr.org/download/doc/zekr-overview-ubuntu.ppt">PPT</a>, <a href="http://zekr.org/download/doc/zekr-overview-ubuntu.pdf">PDF</a>)</li><li>Open Source Phenomena (<a href="http://zekr.org/download/doc/open-source-phenomena.ppt">PPT</a>, <a href="http://zekr.org/download/doc/open-source-phenomena.pdf">PDF</a>)</li></ul>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-45348907728371162672008-11-07T10:17:00.004+03:302008-11-07T22:25:57.845+03:30هابرماس و بحران چاقشدن در تجدد متأخر<div dir="rtl" align="right">اخیراً سایت <a href="http://aftab.ir/articles/applied_sciences/social_science/c12c1217073366_hambermas_p1.php">آفتاب.آیار</a> اقدام به انتشار یکی از آخرین تصاویر <span style="font-weight: bold;">یورگن هابرماس</span> نموده که البته در نوع خود جالب است. هابرماس در آستانهٔ هشتادمین سال تولدش چاق شده و بهشدت شبیه <span style="font-weight: bold;">ریچارد رورتی</span> شبیه شده.<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhwH4DMsGlWlCuCoJbzXIjMXGbCuhW7o6NBFxLicVV3QZZ9NLxX_Pg_ynQrO4GOt-WDuld6KaoFvEQbp9Dli8KVkjWO5wyeDC1Yu80-pCy9duCPHELoi7HsSZfEa532ySqPeh03idjgUrw/s1600-h/habermas-rorty-aftab-ir.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer; width: 400px; height: 261px;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhwH4DMsGlWlCuCoJbzXIjMXGbCuhW7o6NBFxLicVV3QZZ9NLxX_Pg_ynQrO4GOt-WDuld6KaoFvEQbp9Dli8KVkjWO5wyeDC1Yu80-pCy9duCPHELoi7HsSZfEa532ySqPeh03idjgUrw/s400/habermas-rorty-aftab-ir.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5265804597755404594" border="0" /></a><br /></div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-60490430993225302402008-08-24T19:59:00.018+04:302008-08-24T22:26:14.782+04:30A Closer Look at Zekr 0.7.0 Beta 2<a href="http://zekr.org/">Zekr</a> 0.7.0 beta 2 was <a href="http://groups.google.com/group/zekr/t/213e6d5e32532176">released</a> last night, mainly introducing three new features. 1) <span style="font-style: italic;">Search through translations</span> (both with Tanzil search method, and Lucene), 2) <span style="font-style: italic;">Quran Paging</span>: how many (and which ayas) to be shown in each page of Zekr, and 3) <span style="font-style: italic;">Quran root and stem database</span>, supporting searching through root references, with sorting options (by revelation order, natural order, relevance, and aya size).<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhzVaFRizktRX4me02gVyhLwhe2SEycMv9pf19GfREtNhYhMd5z5s8xoIa-o8QMecNQgr-rlQFRTWWF5naMvVLXfofHIBwspttBnHwPqFtO2T6wzHHShe57YcrwRnhPCyKKI6pFZvP1M-s/s1600-h/zekr-0.7.0beta2-overview.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhzVaFRizktRX4me02gVyhLwhe2SEycMv9pf19GfREtNhYhMd5z5s8xoIa-o8QMecNQgr-rlQFRTWWF5naMvVLXfofHIBwspttBnHwPqFtO2T6wzHHShe57YcrwRnhPCyKKI6pFZvP1M-s/s400/zekr-0.7.0beta2-overview.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5238130967140511746" border="0" /></a><br />Quran root and stem search is a unique feature introduced in this version of the software. Root database is kindly provided by <a href="http://farsi.noorsoft.org/index.php?newlang=english">CRCIS</a> (Computer Research Center of Islamic Sciences). Here I deeply thank this center for providing such a valuable resource for Zekr project. This root database is bundled with Zekr under a restricted license agreement. You are not allowed to use this database anywhere unless you have a written permission from CRCIS.<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6ro5StzfYKByGk5JGR4-w2B4d6XhZQ1YVwGeQDK28yPQRlmvI76PM8YHuPFrt7MZ1nxHu9o2BzdGmqkfkm2HUlFzbXoNJ_aFJGbDWi9AmAXfhP_4i33GBsET231HP4Qu5JQTDMoh_k9E/s1600-h/zekr-0.7.0beta2-root-search.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEi6ro5StzfYKByGk5JGR4-w2B4d6XhZQ1YVwGeQDK28yPQRlmvI76PM8YHuPFrt7MZ1nxHu9o2BzdGmqkfkm2HUlFzbXoNJ_aFJGbDWi9AmAXfhP_4i33GBsET231HP4Qu5JQTDMoh_k9E/s400/zekr-0.7.0beta2-root-search.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5238122371991410258" border="0" /></a><br />Paging mode is another awaiting feature. We used to have rather heavy HTML pages containing thousands of Arabic characters, which made navigation too slow. From this version, there are 4 built-in paging mode, plus as many custom paging mode as one likes. By default an Uthmani paging mode is provided with all Zekr packages.<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjTCNaAH4I7Dh4sLiR31GORVuZB5FoS70uoAKmU67vecwRVN3GBwNauT0YNpuIbLncMh9cJYmOqFWFj1iQylmPep1cTh8CbcoshHc14g3z_7-cEOvY3kB7sthKIUCmL8HdrmdYI-PJUphM/s1600-h/zekr-0.7.0beta2-paging-mode-fuzzy.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjTCNaAH4I7Dh4sLiR31GORVuZB5FoS70uoAKmU67vecwRVN3GBwNauT0YNpuIbLncMh9cJYmOqFWFj1iQylmPep1cTh8CbcoshHc14g3z_7-cEOvY3kB7sthKIUCmL8HdrmdYI-PJUphM/s400/zekr-0.7.0beta2-paging-mode-fuzzy.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5238134864400369570" border="0" /></a><br />Paging modes are specially useful for our future exegesis (tafsir) support. Almost all new-style exegeses are section-by-section. Their authors divide Quran into several sections, each has a number of related ayas within it, and put their commentaries on each section overall. Having custom paging modes, one may provide a paging mode used for an exegesis. Authors commentaries then come at the end of the page.<br /><br />"Go To" menu, previously available under View > Go To, is now provided as a separate menu, with a large choice of navigation options: aya by aya, sura by sura, juz by juz, and even navigating to the next sajda.<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhndg4K4526IGCMQhC-kq3Awws72gQ-sK_S9mQ-fuwDg5GtLxY3J24GCGDcc8KuR_KPq58ZmmLDb2piQG8WcV72Wmc17Ml3dRGXalbvGL3X-0S1XSwFnwehnkPQnDAHeBQQO-c0QbFH-3Y/s1600-h/zekr-0.7.0beta2-goto-menu.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhndg4K4526IGCMQhC-kq3Awws72gQ-sK_S9mQ-fuwDg5GtLxY3J24GCGDcc8KuR_KPq58ZmmLDb2piQG8WcV72Wmc17Ml3dRGXalbvGL3X-0S1XSwFnwehnkPQnDAHeBQQO-c0QbFH-3Y/s400/zekr-0.7.0beta2-goto-menu.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5238128284201861858" border="0" /></a><br />Searching through translations was supported very elementarily before 0.7.0. In 0.7.0 beta 1, as we totally rewrote the basic search Java code, it was temporarily removed from that version and now in beta 2 is available for both search methods: Basic, and Advanced (indexed).<br /><br />There is a I18N option for people to customize how search works for a language, by providing search replacements string patterns or introducing their language stop-words for better search result. In Arabic, for example we provided several replacement rules (patterns) to remove diacritic for easier to ease query writing. AS another example, the following code (available in <span style="font-family:courier new;">search-info.properties</span>) is used to work with different kinds of YEH character in Persian translation search:<br /><br /><span style="font-family:courier new;">search.pattern.replace.fa = [\u0626\u0649\u064a]=\u06cc</span><br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh-5aOSAhILkpECXNZ3EDsvRbE3PBOH8F7QT-kqGg6SGWTt8qcaFIcNsxieDVGCcO5PoUElEqb5IGdGsW1np4RFC271qKXhkeDPMg06bKIYDcNsmyOwoi9Rlpfh7F4poF87O_m_2WhMRyw/s1600-h/zekr-0.7.0beta2-advanced-search-translation.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEh-5aOSAhILkpECXNZ3EDsvRbE3PBOH8F7QT-kqGg6SGWTt8qcaFIcNsxieDVGCcO5PoUElEqb5IGdGsW1np4RFC271qKXhkeDPMg06bKIYDcNsmyOwoi9Rlpfh7F4poF87O_m_2WhMRyw/s400/zekr-0.7.0beta2-advanced-search-translation.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5238138585165327666" border="0" /></a><br />Advanced search, already available just for searching through Quran text, now also works with translations, featuring powerful Lucene queries. There are a number of Western languages whose stemmer is provided built-in. Other users can use search-info.properties patterns, or write their own stemmers and Lucene analyzers for more practical advanced search.<br /><br />This release is probably the last beta version in 0.7.0 branch, and the next will be final 0.7.0. The next release, will be provided inshaAllah before this Ramadan.Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-1127511249081071612008-06-11T22:38:00.007+04:302008-09-15T23:24:21.830+04:30What I Like to See in JPA 2.0What I like to see in <a href="http://jcp.org/en/jsr/detail?id=317">JPA 2.0</a> final specification.<br /><br />1. Support for setting collection parameters in <a href="http://java.sun.com/javaee/5/docs/tutorial/doc/bnbtg.html">JPQL</a>: Collections<object> in a Query in places where a list of objects is acceptable. For example a very common issue is for 'IN' keyword in JPQL:<br /><code style="font-family: courier new;"><br />SELECT mo FROM MyObject mo WHERE mo.id IN (:idList)</code><br /><br />Here users should be allowed to set a collection with underling elements of type MyObject.id.<br /><br />2. Basic support for object comparison (equals) in JPQL:<br /><br /><code style="font-family: courier new;">manager.createQuery("SELECT b FROM Book b WHERE b.author = :p").setParameter("p", managedAuthorObject);</code><br /><br />3. When writing an application-level generic search, it's almost impossible to use a NamedQuery. Many JPA 1.0 implementers (Hibernate and EclipseLink for example) support Query-by-example which makes life really much easier when writing search queries.<br /><br />Since it's very likely that users (application-level) do not enter search criteria values (null values for criteria object), it's useful to let search work without setting some parameters (or setting them to a constant field meaning IGNORE). In this case a default action (which can be customized) can be taken. For example this case:<br /><br /><code style="font-family: courier new;">Query q = manager.createQuery("SELECT p FROM Person p WHERE p.name = :name AND p.age = :age");<br />if (name is available)<br />q.setParameter("name", name);<br />if (age is available)<br />q.setParameter("age", age);<br />q.findAll();</code><br /><br />It would be really great if 2.0 spec force implementers to support a Query by example, something like this:<br /><br /><code style="font-family: courier new;">Person person = new Person("Bob", 28);<br />manager.findByExample(person);</code><br /><br />A similar mechanism is currently supported by both <a href="http://www.hibernate.org/hib_docs/reference/en/html/querycriteria.html">Hibernate</a> (Criteria query) and <a href="http://www.oracle.com/technology/products/ias/toplink/doc/1013/main/_html/qryun002.htm#CACDCJHD">TopLink</a>/<a href="http://wiki.eclipse.org/EclipseLink/Examples/JPA/ORMQueries#Query_By_Example">EclipseLink</a>.<br /><br />4. <code>LIKE</code> operator for non-String fields. Some database engines support this, and it's good IMHO to recommend implementers to just ignore <code>LIKE</code> (in favor of == operation) if underlying DBMS doesn't support it.<br /><br />5. Support for <code>@GeneratedValue</code> which is not also <code>@Id</code>. There are many cases that developers need to generate another unique value other that the original entity PK. Since now spec has SEQUENCE and IDENTITY, which are not portable to all DBMSes, <code>@GeneratedValue</code> may also be limited in some DBMSes.<br /><br />6. Support for interceptors: events that are raised just before or after some special actions: <code>@AfterCommit</code>, <code>@BeforeDelete</code>, .... These annotations may be set globally on the BaseEntity class which is a <code>@MappedSuperClass</code> of other entities, in order to be applied on all entities. It's very useful for injecting different cross-cutting concerns.<br /><br />7. More consistent <tt>persistence.xml</tt> schema among different implementations. Almost all configurations (from Database URL, to Logging level) are set as generic key-value pairs in <tt>persistence.xml</tt>. So in the simplest project you should have two different versions of <tt>persistence.xml</tt>, for instance one for EclipseLink and one for Hibernate. Many of these settings (specially database connection info) can be set through a general schema.<br /><br />8. User may want to set another <tt>*.xml</tt> other than the one on <tt>META-INF/persistence.xml</tt> for configurations. It's very useful that PersistenceFactory allows a file name, URL, or InputStream to set as <tt>persistence.xml</tt> content.<br /><br />A similar mechanism is currently supported by both Hibernate and TopLink.Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-35077441975908470142008-04-18T14:38:00.004+04:302008-04-18T15:06:14.354+04:30جامعهشناسی منبعباز: مقدمهای انتقادی<div align="right" dir="rtl">پروژهٔ کارشناسیام را با عنوان «جامعهشناسی بازمتن در حوزهٔ نرمافزار» پارسال به دکتر رامتین خسروی تحویل دادم. بعدها کَمَکی تغییرش دادم و عنوانش را هم مناسبتر دیدم به «جامعهشناسی منبعباز: درآمدی انتقادی به پدیدهٔ منبعْباز (open source)» تغییر دهم.<br />مباحث جامعهشناسیش کمی آبکی است، و قصد داشتم پیش از انتشار کمی تکمیلش کنم. به علاوه میخواستم پیش از انتشار در اینجا یک جایی بفرستمش، ولی فعلاً که نه خبر از کنفرانسها دارم، نه فرصت تکمیل این را.<br /><br />متن مقاله را به فرمت پیدیاف میتوانید <a href="http://mohsens.googlepages.com/open-source-sociology-a-critical-int.pdf">از اینجا دریافت کنید</a>.<br /><br />فهرست مطالب:<br />1. مقدمه<br />2. نرمافزار آزاد<br />2.1. مفاهیم<br />2.2. تاریخچه<br />2.2.1. پروژهٔ گنو<br />2.2.2. گامهای تاریخی منبعباز<br />2.3. مدل توسعه<br />2.3.1. کلیسای جامع و بازار<br />2.3.2. الگوهای مدل بازار<br />2.3.3. مدیریت پروژههای منبعباز<br />2.3.4. قانون بروکس<br />2.3.5. بررسی پروژههایی در مدل بازار و کلیسای جامع<br />2.3.6. جمعبندی مدلهای ارائه شده<br />2.4. مدل کسب و کار<br />3. جامعهشناسی نرمافزار آزاد<br />3.1. جنبههای هویتی و روانی منبعباز<br />3.2. کسب و کار<br />3.3. نخبهگرایی<br />3.4. آیا منبعباز یک انقلاب است؟<br />4. نتیجهگیری<br />5. منابع</div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-23780629426340593632008-03-03T13:43:00.005+03:302008-03-03T14:16:39.820+03:30Zekr on Nokia N800Zekr seems to <a href="http://groups.google.com/group/zekr/browse_thread/thread/2e6484750ce952e6/4490abd477ea8ff8?#4490abd477ea8ff8">work</a> on Nokia <a href="http://www.nseries.com/products/n800/">N800</a> Internet appliances!<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjJePVCFHh9i_e8VqicwZX7JVY8pZtCSbLP1VrC-k-t5iZLvuGCrkPYMjE7fbgHKwA6aVJzQuH0m8w7Hk72BWRj4zL4qIJhtbmeEBzj0OS8pduFsK5gJWIIAc4l-uAJauWNxsoFy6VWzuo/s1600-h/screenshot-NokiaN800-X-forward-SSH.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjJePVCFHh9i_e8VqicwZX7JVY8pZtCSbLP1VrC-k-t5iZLvuGCrkPYMjE7fbgHKwA6aVJzQuH0m8w7Hk72BWRj4zL4qIJhtbmeEBzj0OS8pduFsK5gJWIIAc4l-uAJauWNxsoFy6VWzuo/s400/screenshot-NokiaN800-X-forward-SSH.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5173458616594001586" border="0" /></a><br /><br />Many thanks to Adibudeen for the screenshot.Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-15746153339739924072007-11-16T14:15:00.000+03:302007-12-01T20:55:32.915+03:30How to use TopLink along with JBossJBoss is bundled with Hibernate as the default JPA/EJB3 persistence implementation, like GlassFish which is bundled with TopLink essentials. Developers who are trying to use TopLink in an application which is to be deployed on JBoss may face with some difficulties.<br /><br />Persistence implementation class is referenced in persistence.xml. Since Hibernate JPA implementation is referenced somewhere in persistence.xml in a META-INF folder visible in JBoss classpath, javax.persistence.Persistence finds at least two implementations: TopLink (which is deployed with the application, and you put persistence.xml in your classes/META-INF) and Hibernate. A call to EntityManagerFactory implementation constructor is done through reflection. If it returns null, Persistence tries with the next implementation found. The problem here is that a call to Hibernate's EntityManagerFactory cannot be done, since Hibernate classes (org.hibernate.*) are not visible in the current classloader's classpath, so your application fails to deploy with a ClassCastException for Hibernate's EntityManagerFactory implementation. To overcome this problem you need to do a small trick. Just copy hibernate-entitymanager.jar inside WEB-INF/lib folder, so that org.hibernate.ejb.HibernateEntityManagerFactory is visible in class path. Since all hibernate libraries are not available and also you specified another implementation (TopLink) in your META-INF/persistence.xml, Hibernate is bypassed and TopLink is used instead.Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com5tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-84004639767715035812007-11-08T19:09:00.000+03:302007-11-08T20:11:27.173+03:30Typos in Digital Copies of Yusuf Ali TranslationThere are a number of copies of widely-known Quran translation of <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/Abdullah_Yusuf_Ali">Abdullah Yusuf Ali</a> on the web. Since most of the digital copies are using the text provided by <a href="http://www.usc.edu/dept/MSA/quran/">USC-MSA</a> (which is actually extracted by means of OCR), they all have the same typo for 23:22.<br /><br />Today, I noticed a <a href="http://sourceforge.net/tracker/index.php?func=detail&aid=1819710&group_id=128414&atid=713686">bug report</a> for Zekr's Yusuf Ali <a href="http://siahe.com/zekr/download/trans/yusufali.zip">translation</a>, which mentioned the typo. I then checked the <a href="http://books.google.com/books?id=VajhssX_uP4C&pg=PA280&vq=%22as+well+as+in+ships%22&dq=yusuf+ali&sig=kXQIsssygo5_DgttLdcxC6GxjcY">printed copy of</a> the book on Google books and found the original text, which was different in 4 places.<br /><br />The original Arabic text for Sura Al-Muminun, aya 22 is:<br /><blockquote><span style="font-size:130%;">وَعَلَيْهَا وَعَلَى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ</span></blockquote><br />the right English translation of Yusuf Ali is:<br /><blockquote>And on them, as well as in ships, ye ride.</blockquote><br />while many websites have the meaningless translation:<br /><blockquote><span style="color: rgb(255, 0, 0);">An</span> on them, as well as in <span style="color: rgb(255, 0, 0);">slips</span>, ye <span style="color: rgb(255, 0, 0);">side</span>.</blockquote><br />I just tried a Google search and found that the buggy one is more commonly used than the right one. My <span style="text-decoration: underline;">f</span><a href="http://www.google.com/search?hl=en&q=%22And+on+them%22+%22as+well+as+in+ships%22++%22ye+ride%22">irst query</a> resulted in 6 items, while the <a href="http://www.google.com/search?hl=en&q=%22An+on+them%22+%22as+well+as+in+slips%22+%22ye+side%22">second one</a> (buggy) resulted in 27. The copy on on <a href="http://en.wikisource.org/wiki/The_Holy_Qur%27an/Al-Mumenoon">Wikisource</a> also had that problem, which is now fixed.<br /><br />Special thanks to Benjamin Geer for pointing out these typos.Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-9498873245960064392007-09-21T16:24:00.000+03:302007-09-21T16:51:15.970+03:30یادی از علامه سید مرتضی عسکری و اندیشهٔ وحدت اسلامی<div dir="rtl" style="text-align: right;"><br />خدا رحمت کند علامهٔ فقید سید مرتضی عسکری را. این مقاله را امروز توی سایت <a href="http://www.taghrib.ir/">تقریب دات آیآر</a> دیدم. یکی دو قسمت جالب رو اینجا نقل میکنم. متن کاملش رو از <a href="http://www.taghrib.ir/tmain_fa.aspx?lng=fa&mode=art&artid=4206">اینجا</a> ببینید.<br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiUs_OFzI0KD11d_1JxslCni5B1qMt6ilCmXi0PDZOP4j4giK5VHJUeYz1B9wy_e6Sz0HF_7ejTafePyYNzDBeQPUUA-q2SiP5IdUyPo6gWNM0Y2-5Qd-nL4AAeGICQh56ChHCTCdV9cMs/s1600-h/allame-askari-burial-qom.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiUs_OFzI0KD11d_1JxslCni5B1qMt6ilCmXi0PDZOP4j4giK5VHJUeYz1B9wy_e6Sz0HF_7ejTafePyYNzDBeQPUUA-q2SiP5IdUyPo6gWNM0Y2-5Qd-nL4AAeGICQh56ChHCTCdV9cMs/s400/allame-askari-burial-qom.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5112646669291585154" border="0" /></a>خدای سبحان میفرماید: «ان هذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاعبدون» (انبیاء /92)؛ این پیامبران بزرگی که به آنان اشاره کردیم (و پیروانشان) همه یک امت واحد بودند و من پروردگار شمایم، تنها مرا بپرستید.<br />...<br /><span style="font-weight: bold;">وحدت عملی</span><br />در این باره از باب مثال عرض میکنم: ما در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) حُکمی داریم مبنی بر این که «هر کس در نماز بسمالله الرحمن الرحیم نگوید نمازش باطل است»، و نمیتوان به او اقتدا کرد ولی با توجه به این که برادران حنفی مذهب ما چنین عقیدهای ندارند و حمد را بدون «بسمالله» قرائت میکنند، از ائمه ما در کتاب «وسائل الشیعه»، در سه حدیث از امام صادق (علیه السلام) آمدهاست که فرمود:<br />«من صلي خلفهم كان كمن صلي خلف رسول الله»، (یعنی؛ کسی که پشتسر آنان نماز بخواند، مانند آن است که پشتسر رسول خداصلی الله علیه وآله نماز خوانده است)، با این که آن امام [جماعت] حنفی «بسمالله» نمیگوید. در حدیث دیگری آمده:<br />«اذا صلّيت معهم غفرلك بعدد من خالفك - في قراءة البسملة - و حضر الصلاة في المسجد»، (یعنی؛ هر گاه تو با آنان نماز بگزاری، به تعداد کسانی که در خواندن بسمالله با تو مخالفت کرده و در مسجد به نماز ایستادهاند، از گناهانت آمرزیده میشود).<br />راوی دیگری به امام صادق (علیه السلام) شکایت میکند و میگوید: «امام جماعت ما در عقیده مخالف با ماست، او همه یاران ما [شیعیان] را دشمن میدارد، [وظیفه ما چیست؟]. امام (علیه السلام) فرمود: از سخن وی چیزی بر تو نیست، به خدا سوگند اگر آنچه میگویی راست باشد، تو از او به امامت در مسجد سزاوارتری، تو در ورود به مسجد نخستین و در خروج از آن آخرین نفر باش و با مردم خوشرفتاری کن و سخن نیکو بگو.<br />از فرمایش امام صادق (علیهالسلام) برمیآید که آن حضرت از سخن راوی و انتقادش خشنود نشده، لذا به او فرمودند: با مردم خوشرفتار باش و نیکو سخن بگو.<br />امام صادق (علیه السلام) به راوی دیگری فرمود:<br />«یا اسحاق! اتصلی معهم فی المسجد؟ قال: قلت نعم، قال: «صل معهم، فان المصلي معهم في الصف الاول كالشاهر سيفه في سبيل الله» (*) ، ای اسحاق، آیا با آنان [مخالفان] نماز میگزاری؟ گفتم: آری؛ فرمود: با آنان نماز بگزار، همانا، نمازگزار با آنان در صف اول، مانند کسی است که در راه خدا شمشیر کشیده است.<br />بدین سان وحدت عملی تحقق مییابد.<br />امام صادق (علیه السلام) شخصاً با ابوحنیفه مینشست و در عقاید و احکام با وی مناظره میکرد، و این کار تا زمان شیخ مفید در بغداد معمول بود. شیخ طوسی استاد کرسی تدریس در دارالخلافه بود، ولی سلاجقه که به بغداد رفتند، کرسی شیخ را سوزاندند و میان ما جدایی افکندند، سپس اختلافهایی میان صفویه و خلافت عثمانی پدید آمد، و این اختلافات در واقع از سیاست ناشی میشد نه از دین.<br /><br />(*) و در این لحظه کتاب «معالم المدرستین» را با دستخویش بلند کرد.<br /><br /><span style="color: rgb(255, 0, 0);">منبع: </span><a style="color: rgb(255, 0, 0);" href="http://www.taghrib.ir/tmain_fa.aspx?lng=fa&mode=art&artid=4206">مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی</a><br /></div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-20913566649786435062007-09-12T21:19:00.001+03:302008-03-03T13:42:58.401+03:30ZRE: Zekr Ramadan Edition<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgIRcUvpF4YaPJQpAdY9JkZEFJ_iFZDmbwqR3XBOU6vOI4fC0hJ-weFHv0DxD1OYdxBqxyyiplNRGSypSIeAC_7ntzeJxi_Dl4arkI28GXOKAeDnXrPlo8MdI1LK2s5zF-yh4GYzr1wQeE/s1600-h/zre-splash-starting.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgIRcUvpF4YaPJQpAdY9JkZEFJ_iFZDmbwqR3XBOU6vOI4fC0hJ-weFHv0DxD1OYdxBqxyyiplNRGSypSIeAC_7ntzeJxi_Dl4arkI28GXOKAeDnXrPlo8MdI1LK2s5zF-yh4GYzr1wQeE/s400/zre-splash-starting.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5109388284131015058" border="0" /></a><br />Zekr Ramadan Edition released last night. This is a special release (0.6.5) specially developed for Ramadan to deliver recitation feature by the start of Ramadan. In this version, user can listen to Quran recitation online of offline. Recitation support is done through a small flash MP3 player (so all recitations are to be in MP3 format). It uses <a href="http://www.jeroenwijering.com/?item=Flash_MP3_Player">JW MP3 player</a> for playing recitations.<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhBs6QCP8uJVWYa_pFfpZvVbf-RaDNtbVl6-G2GH1yA7Iv02aw27n5JpClbys93INsjiXN3f1nxqprcr7W_7V0euOZp1LjYS00suimc3BorxfBt2ItTkqiR3aU1jjWNVekY_P10NbE19H0/s1600-h/zekr-ramadan-edition-mixed.png"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhBs6QCP8uJVWYa_pFfpZvVbf-RaDNtbVl6-G2GH1yA7Iv02aw27n5JpClbys93INsjiXN3f1nxqprcr7W_7V0euOZp1LjYS00suimc3BorxfBt2ItTkqiR3aU1jjWNVekY_P10NbE19H0/s400/zekr-ramadan-edition-mixed.png" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5109658983034780066" border="0" /></a><br />There is an audio download package on <a href="http://zekr.org/resources.html">Zekr resources page</a> if you want to download and listen to Quran recitation offline. Instruction:<br />1. Download minshawi.zip and minshawi-offline.properties. Add minshawi-offline.properties through Tools > Add > Recitation (or just copy it in ~/.zekr/audio).<br />2. Unzip minshawi.zip to [zekr installation directory]/res/audio/minshawi<br />3. Restart Zekr and choose Minshawi recitation through Audio > Recitation > Al-Minshawi (offline)<br /><br />Steps in more detail can be seen on <a href="http://zekr.org/wiki/Minshawi_offline_recitation">this page</a>.<br /><br />Ramadan Mubarak :)Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-14957571171787201052007-07-27T18:59:00.000+03:302007-07-27T19:26:16.140+03:30مُعاشران گِـره از زلف یار باز کنید<div style="width: 100%; direction: rtl; text-align: right;" dir="rtl"><table width="100%"><colgroup><col width="300"><col width="30"><col width="300"></colgroup><tr><td>دوباره ولوله افتاده در ولایت دل</td><td> </td><td>دوباره میچکد از خامهام حکایت دل</td></tr><tr><td>ولایت دل از این شورْ باز، آباد است</td><td> </td><td>به لطف حضرت معشوق، رازآباد است</td></tr><tr><td>دمیده صبحگه دولت دلم امشب</td><td> </td><td>ببین به مرتبهٔ عشق نائلم امشب</td></tr><tr><td>سپردهام دل خود را به دلبری که مپرس</td><td> </td><td>گرفته دست مرا ذرّه پَروری که مپرس</td></tr><tr><td>به عشق اوست که اینگونه میسُرایم مست</td><td> </td><td>به عشق اوست که دست مرا گرفته بهدست</td></tr><tr><td>به عشق اوست که بیتاب در تب و تابم</td><td> </td><td>به عشق اوست که امشب نمیبرد خوابم</td></tr><tr><td>به عشق اوست که بیگانه از خودم امشب</td><td> </td><td>به عشق اوست که دیوانهتر شدم امشب</td></tr><tr><td>به عشق اوست که حیران شطح و طاماتم</td><td> </td><td>به عشق اوست که محو تجلی ذاتم</td></tr><tr><td>به عشق اوست که سامان نمیپذیرم من</td><td> </td><td>به عشق اوست که در دام دل اسیرم من</td></tr><tr><td>به عشق اوست که اندیشه را رها کردم</td><td> </td><td>حساب خویشتن از دیگران جدا کردم</td></tr><tr><td>حذر نمیکنم از عشق و رندی و مستی</td><td> </td><td>جز این سه چیست مگر دستمایهٔ هستی؟</td></tr><tr><td>گذشته کار من از احتیاط و ترسیدن</td><td> </td><td>«منم که شهرهٔ شهرم به عشق ورزیدن»</td></tr><tr><td>گذشتهام از اندیشهٔ جَحیم و بهشت</td><td> </td><td>«نگارمن که به مکتب نرفت وخط ننوشت»</td></tr><tr><td>اگرچه قاصرم از شرح حُسن دلجویت</td><td> </td><td>اگرچه تاب ز من بُرده تابش رویت</td></tr><tr><td>اگرچه نام تو در مثنوی نمی گنجد</td><td> </td><td>نمی ز جام تو در مثنوی نمیگنجد</td></tr><tr><td>حدیث حُسن تو را بس نمیکنم ای دوست</td><td> </td><td>تو را مقایسه با کس نمیکنم ای دوست</td></tr><tr><td>حدیث حسن تو در سینهام نهان تا چند؟</td><td> </td><td>حدیث مستی دیرینهام نهان تا چند؟</td></tr><tr><td>به نام «حضرت تو» مُهر این سکوت شکست</td><td> </td><td>علی است آنکه مرا این پیاله داده به دست</td></tr><tr><td>علی است سلسله جنبان عشق در عالم</td><td> </td><td>علی است اول و پایان عشق در عالم</td></tr><tr><td>علی است ساقی میخانهٔ سلوک و شهود</td><td> </td><td>علی است باعث این دستگاه بود و نبود</td></tr><tr><td>علی است جلوهٔ حق در زمینهٔ هستی</td><td> </td><td>علی است بادهٔ جوشان و حضرت مستی</td></tr><tr><td>کنون که توبهٔ تزویر را شکستم من</td><td> </td><td>قسم به وحدتِ واحد علی پرستم من</td></tr><tr><td>علی پرستی من شرک نیست ای زاهد!</td><td> </td><td>بدان، یقین مرا مرتضی است خود شاهد</td></tr><tr><td>مگر جداست علی از خدا مَعاذالله!</td><td> </td><td>مگر جداست یقین از وِلا مَعاذ الله!</td></tr><tr><td>علی است با حق و حق با علی است، گوش کنید</td><td> </td><td>پیاپی از خُمش اسرار فیض، نوش کنید</td></tr><tr><td>علی شدن نه به نام است و جامه و سیم</td><td> </td><td>علی شدن نه به انگشتر است و تیغ و رَد</td></tr><tr><td>علی شدن نه به خیبر گشودن است و غض</td><td> </td><td>علی شدن نه به فقه است و جایگاه قض</td></tr><tr><td>میان خِیل خلایق چرا علی تنهاست</td><td> </td><td>«هزار نکتهٔ باریکتر ز مو اینجاست»</td></tr><tr><td>نه هر مجسمه سازی پـیمبری داند</td><td> </td><td>«نه هر که چهره برافروخت دلبری داند»</td></tr><tr><td>سپرده ام دل خود را به دلبری که مپرس!</td><td> </td><td>گرفته دست مرا ذره پروری که مپرس</td></tr><tr><td>بدان که دلبرم از راه میرسد امشب</td><td> </td><td>«یگانه رهبرم» از راه میرسد امشب</td></tr><tr><td>«رسید مُـژده که ایام غم نخواهد ماند»</td><td> </td><td>علی پرست دگر مُـتهم نخواهد ماند</td></tr><tr><td>شب ولادت مولاست، نغمه ساز کنید</td><td> </td><td>«مُعاشران گِـره از زلف یار باز کنید»</span></td></tr></table></div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com4tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-33982367349595034382007-07-22T21:55:00.001+03:302008-03-03T13:42:22.450+03:30Zekr 0.6.0beta2 ReleasedZekr 0.6.0beta2 is out. This version fixes a number of bugs with advanced search and introduces the following features (main features only):<br /><ul><li><a href="http://lucene.apache.org/java/docs/queryparsersyntax.html#Fuzzy%20Searches">Fuzzy queries</a> for advanced search</li><li>HTML export for bookmark sets</li><li>Adding some command line options: <tt>-index</tt>, <tt>-clean</tt>, <tt>-workspace</tt></li><li>Making task pane resizeable (optional)</li><li>A new language pack: Pashto (thanks to Qudratullah)</li></ul>God willing, the next release - 0.6.0 final - will be out but August 1.<br /><br />Get it <a href="http://zekr.org/download.html">here</a>.Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-45643078906892078202007-06-15T18:26:00.000+03:302007-06-15T19:44:25.937+03:30Zekr Running on OLPCFive months ago, I received an email from Babar Haq, a Pakistani Server Technologies Expert, from <a href="http://www.osrc.org.pk/">Open Source Resource Center</a> (OSRC), <a href="http://www.pseb.org.pk">Pakistan Software Export Board</a> (PSEB) (G) Limited. He was trying to bundle Zekr in their customized <a href="http://laptop.org/">OLPC</a> (see <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/$100_laptop">this</a>) machines.<br /><br />We were finally able to run Zekr on an <a href="http://www.laptop.org">XO-1</a> machine (AKA OLPC, <a href="http://olpc.download.redhat.com/olpc/streams/development/build406/">build 406</a>), using <a href="http://en.wikipedia.org/wiki/GNU_Interpreter_for_Java">gij</a>, after months of trial-and-error in making native build of Zekr using GCJ, so that there would be no need to any JRE.<br /><br />I couldn't eventually build a native version of Zekr, because GCJ (using <tt>-static-libgcj</tt> option) does not embed XML parser code even when explicitly newing <code>gnu.xml.dom.DomDocumentBuilderFactory</code>. See these topics about the issue on GCJ mailing list: <a href="http://www.nabble.com/libgcj_bc.so-not-embedded-tf3538410.html">libgcj_bc.so not embedded</a> and <a href="http://www.nabble.com/Trying-to-embed-gnu.xml.dom.DomDocumentBuilderFactory-tf3608745.html">Trying to embed gnu.xml.dom.DomDocumentBuilderFactory</a>.<br /><br />To make a long story short, now Zekr runs on XO-1, using a copy of necessary GCJ libraries and executables from Ubuntu 7.04 (Feisty). There is no need to have Mozilla, since OLPC readily includes XUL Runner. I've put here an image taken by Babar, from an XO-1 machine running Zekr 0.5.0 final on it.<br /><br />From Wikipedia:<br /><blockquote>The XO-1, previously known as the $100 Laptop or Children's Machine, is a proposed inexpensive laptop computer intended to be distributed to children around the world, especially to those in developing countries, to provide them with access to knowledge and modern forms of education. The laptop is being developed by the One Laptop per Child (OLPC) trade association.</blockquote><br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiIYNi8XS_cuZB3oRWwwRKmGhM3mKzaqbZrxazT4tcHr6_NrD5AhZnrZTxzdsVtRoxy5MeNTeq-VArCa8gRHSjqqVvKXnY-oYC3nradCAHUVXCvJn7ma3EP4LL0GgHc21Zp2_74sZTcvHU/s1600-h/LaptopOLPC.jpg"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiIYNi8XS_cuZB3oRWwwRKmGhM3mKzaqbZrxazT4tcHr6_NrD5AhZnrZTxzdsVtRoxy5MeNTeq-VArCa8gRHSjqqVvKXnY-oYC3nradCAHUVXCvJn7ma3EP4LL0GgHc21Zp2_74sZTcvHU/s400/LaptopOLPC.jpg" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5076314614874078018" /></a><br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj0Qj_FoVdWLTcuVM4S7vr9HdhoBHYVapb2egwcOcHeFDZh7t47dkS5o8WYkdSM0gUkrf0pghgMF3IB-H3c2KKrZqQbxUhHYXNsPnW3Wo9EvjdLX5xKNI-q8v4ShvpBHygFgBcAI3CZJyE/s1600-h/Zekr-on-olpc.jpg"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;" title="Zekr on OLPC" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj0Qj_FoVdWLTcuVM4S7vr9HdhoBHYVapb2egwcOcHeFDZh7t47dkS5o8WYkdSM0gUkrf0pghgMF3IB-H3c2KKrZqQbxUhHYXNsPnW3Wo9EvjdLX5xKNI-q8v4ShvpBHygFgBcAI3CZJyE/s400/Zekr-on-olpc.jpg" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5076306944062487346" /></a>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-84984173154704541022007-05-29T22:49:00.000+03:302007-05-30T17:18:25.637+03:30مدفن اين ناله غير از چاه نيست<div style="width: 100%; direction: rtl; text-align: right;" dir="rtl"><table style="width: 100%"><tbody><tr><td style=" text-align: right;">عشق من، پاييز آمد مثل پار</td><td style=" text-align: left;">باز هم ما بازمانديم از بهار</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">احتراق لاله را ديديم ما</td><td style=" text-align: left;">گل دميد و خون نجوشيديم ما</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">بايد از فقدان گل، خون جوش بود</td><td style=" text-align: left;">در فراق ياس مشکيپوش بود</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس بوي مهرباني ميدهد</td><td style=" text-align: left;">عطرِ دوران جواني ميدهد</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياسها يادآور پروانهاند</td><td style=" text-align: left;">ياسها پيغمبران خانهاند</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس ما را رو به پاکي ميبرد</td><td style=" text-align: left;">رو به عشقي اشتراکي ميبرد</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس در هر جا نويد آشتي است</td><td style=" text-align: left;">ياس دامان سفيد آشتي است</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">در شبان ما که شد خورشيد؟ ياس</td><td style=" text-align: left;">بر لبان ما که ميخنديد؟ ياس</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس يک شب را گل ايوان ماست</td><td style=" text-align: left;">ياس تنها يک سحر مهمان ماست</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">بعد روي صبح پرپر ميشود</td><td style=" text-align: left;">راهي شبهاي ديگر ميشود</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس مثل عطر پاک نيت است</td><td style=" text-align: left;">ياس استنشاق معصوميت است</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس را آيينهها رو کردهاند</td><td style=" text-align: left;">ياس را پيغمبران بو کردهاند</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس بوي حوض کوثر ميدهد</td><td style=" text-align: left;">عطرِ اخلاق پيمبر ميدهد</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">حضرت زهرا دلش از ياس بود</td><td style=" text-align: left;">دانههاي اشکش از الماس بود</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">داغ عطر ياس زهرا زيرِ ماه</td><td style=" text-align: left;">ميچکانيد اشک حيدر را به چاه</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">عشق محزون علي ياس است و بس</td><td style=" text-align: left;">چشم او يک چشمه الماس است و بس</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">اشک ميريزد علي مانند رود</td><td style=" text-align: left;">بر تن زهرا گل ياس کبود</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">گريه آري گريه چون ابر چمن</td><td style=" text-align: left;">بر کبود ياس و سرخ نسترن</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">گريه کن حيدر که مقصد مشکل است</td><td style=" text-align: left;">اين جدايي از محمد مشکل است</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">گريه کن زيرا که دخت آفتاب</td><td style=" text-align: left;">بيخبر بايد بخوابد در تراب</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">اين دل ياس است و روح ياسمين</td><td style=" text-align: left;">اين امانت را امين باش اي زمين</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">گريه کن زيرا که کوثر خشک شد</td><td style=" text-align: left;">زمزم از اين ابر ابتر خشک شد</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">نيم شب دزدانه بايد در مغاک</td><td style=" text-align: left;">ريخت بر روي گل خورشيد، خاک</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">ياس خوشبوي محمد داغ ديد</td><td style=" text-align: left;">صد فدک زخم از گل اين باغ ديد</td></tr><tr><td style=" text-align: right;">مدفن اين ناله غير از چاه نيست</td><td style=" text-align: left;">جز تو کس از قبر او آگاه نيست</td></tr></tbody></table><table></table></div><br /><br />احمد عزيزيMohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-22313264022761869222007-05-10T16:54:00.000+03:302007-05-10T18:59:15.532+03:30مصاحبهی همشهری با دکتر دینانی به مناسبت سالروز درگذشت فیض کاشانی<div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right;"><a href="http://hamshahri.org/">روزنامهی همشهری</a> به مناسبت سالروز درگذشت <a href="http://www.irib.ir/occasions/Feiz%20Kashani%5Cfeiz%20kashani.htm">ملا محسن فیض کاشانی</a>، <a href="http://hamshahri.org/News/?id=22467">مصاحبهای</a> با دکتر <a href="http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%BA%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86_%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%87%DB%8C%D9%85_%D8%AF%DB%8C%D9%86%D8%A7%D9%86%DB%8C">غلامحسین ابراهیم دینانی</a> انجام داده است. در این مصاحبه، دکتر دینانی رویکرد اخباری و نوع اخباریگری ملا محسن را تشریح کرده.<br /><br />قسمتهایی از این مصاحبه را در ادامه میآورم.<br /><br />(س) نیز در همین باره گفتهاند که ملامحسن فیض کاشانی، کتابی درباره «وحدت وجود» نوشت و برخی از علمای همعصرش وی را تکفیر کردند.<br /><br />(ج) همین طور است. ملاخلیل وی را تکفیر کرد ولی بعدها از این کار پشیمان شد. ظاهراً ملاخلیل خوابی دید و شبانه با حالت توبه به خانه فیض کاشانی آمد گفت: «یا محسنُ قد أتاك المسيء...». ای محسن اکنون گناهکار به نزد تو آمده است. بدین سبب بود که وی از تکفیر فیض کاشانی پشیمان شد.<br /><br />(س) آیا فیض کاشانی برداشت خاصی از مفهوم وحدت وجود داشت؟<br /><br />(ج) نه! من شخصاً برداشت خاصی از ملامحسن فیض کاشانی درباره مسئله وحدت وجود ندیدهام.<br /><br />(س) ملامحسن فیض کاشانی از فقها و محدثان بزرگ عصر خود نیز بود. نگاه فلسفی و عرفانی ملامحسن طبعاً بر سامانهی فقاهتی وی تأثیر خاصی میگذاشت. آیا همین مسئله نبود که منجر به تکفیر وی از سوی برخی از علمای عصر در باب مسائل اعتقادی و فقهی شد؟ مثلا برخی از مسائلی که باعث تکفیر وی شده بود عبارتند از: 1- عدم خلود کافران در دوزخ 2- عدم نجات اهل اجتهاد 3- حلال بودن غنا و موسیقی 4- عدم نجاست آبی که به چیز نجسی رسیده باشد. بر این پایه آیا میتوان گفت که فیض کاشانی نسبت به علمای زمانهاش، آزاداندیشتر بود؟ و آیا این آزاداندیشی با مشرب فلسفی- عرفانی وی هماهنگ نیست؟<br /><br />(ج) در این سؤال شما چندین پرسش نهفته است. نخست باید گفت که بیتردید، ملامحسن در فقه روش ممتازی داشته است. فیض یک اخباری تمامعیار است. البته برخی میخواهند در اخباری بودن وی شک کنند؛ اما من هیچ تردیدی در این مورد ندارم.<br /><br />(س) آیا این اخباری بودن مشرب فقهی فیض، منافاتی با روش عقلی و فلسفی وی ندارد؟<br /><br />(ج) ظاهراً این اشکال پیش میآید که چگونه میشود که فردی اخباری باشد و به فلسفه و عرفان هم علاقهمند باشد؟ واقع قضیه این است که اینها هیچ منافاتی با هم ندارند. علت اینکه این سئوال مطرح میشود، این است که بسیاری میاندیشند که اخباری بودن یعنی جمود داشتن. بله! برخی از اخباریون جمود فکری دارند و تنها به ظاهر آیات و روایات توجه دارند. تا جایی که عقل را حجت نمیدانند، مثل میرزا محمد اخباری، ملا امین استرآبادی و... اما اخباری بودن فیض قدری متفاوت است. اخباری بودن فیض به معنای جامع بودن وی است نه جمود وی. فیض ضمن اینکه اخباری است به حجیت عقل نیز قائل است. اهل استدلال و سخت (اهل) شهود و عرفان است. پس به چه معنا اخباری است؟ به این معنا که او برای علم اصول (فقه) هیچ اصالتی قائل نیست.<br /><br />(س) آیا او علم اصول را فاقد مبانی دقیق عقلی میداند و به همین دلیل با آن مخالفت میورزد؟<br /><br />(ج) ملا محسن برای فلسفه و عرفان جایگاه خاصی قائل است. به این دلیل که فلسفه را برهان عقلی و عرفان را راه سلوک حق تعالی میداند؛ اما معتقد است که علم اصول فاقد مبنای مستحکمی است و این علم (اصول) چیزی است که از این طرف و آن طرف گردآوری شده و فاقد اصالت است. به نظر فیض، علم اصول، از آغاز وجود نداشت؛ چرا که از زمان شافعی پیدا شد و بعدها رشد کرد و فقها هم آن را منطق کار خود قرار دادند. بنابراین، فیض علم اصول را ساختگی میداند.<br /><br />(س) اگر فیض کاشانی منطق فقه؛ یعنی علم اصول را معتبر نمیدانست، خود وی بر چه اساسی و با چه روشی به استنباط احکام میپرداخت؟<br /><br />(ج) فیض معتقد است که خود آیات و روایات آن اندازه روشن هستند که نیاز به چنین علمی (اصول) نباشد. اگر هم زمانی در این حوزه نیاز به استدلال داشتیم، استدلال عقلی میکنیم. به هر صورت به این دلایل او به علم اصول خوشبین نیست. پس، فیض به این معنا اخباری است، نه به این معنا که فردی منجمد و دارای فکر بستهای است.<br /><br />(س) اینگونه که به نظر میرسد، فیض «اخباری» ویژهای است و شاید نتوان کس دیگری را مثل وی در جهان اسلام سراغ گرفت.<br /><br />(ج) همینطور است. شبیه وی در جهان اسلام کس دیگری را سراغ نداریم. فیض در روش فقهیاش، اهل استدلال است، حال آنکه دیگر فقهای اخباری، تنها به ظاهر روایات عمل میکنند و به بیان بهتر، کر و فر اجتهادی ندارند. امروز یک روایت را دیدند، بر مبنای آن عمل میکنند و اگر روزی دیگر روایت دیگری یافتند، به گونهای دیگر عمل میکنند.<br /><br /><a href="http://hamshahri.org/News/Printable.aspx?id=22467">متن کامل مصاحبه</a>.<br /></div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-70796599642702506152007-05-02T15:11:00.000+03:302007-05-02T19:30:20.306+03:30Zekr 0.6.0 beta 1 is ReadyThe first beta release of Zekr 0.6.0 is available for download. This release is a great step forward, comparing to 0.5.0. The most important new feature is advanced search with wild cards, scoping, grouping and Boolean operators support. Powerful <a href="http://lucene.apache.org/java/">Lucene</a> text search library is used, and virtually all <a href="http://lucene.apache.org/java/docs/queryparsersyntax.html">these</a> queries should be supported. Pagination is supported with "advanced search" feature, as shown in screen shots. There are two options to sort search results based on: 1) similarity (similarity algorithm may be customized), 2) natural order of ayas (like the one available with normal search).<br /><br />Another important feature in this release is adding a new (experimantal) <a href="http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D8%AB%D9%85%D8%A7%D9%86_%D8%B7%D9%87">Uthman Taha</a> theme. It uses <a href="http://arabicfonts.wikispaces.com/">me_quran</a> font, which is designed to be as similar to Uthman Taha's Quran calligraphy as possible. In addition a detailed version of Quran text file is used to support Uthman Taha's notation for Waqf, Wasl, Sajda, ....<br /><br />Minor changes: Progress bar in splash screen, JQuery upgraded to 1.1.2, Bookmark-related icons enhanced, search configurations are now saved.<br /><br />Here is some screen shots regarding new features in this release (custom mixed layout: multiple translations, was available from 0.5.0):<br /><br /><a title="Printed Uthman Taha Theme" onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiZnqaG8Qan51FNtzQ87E4UXR8br0vAk1uZ9i9B35XRAiySi4hsL3Nia-JKXer6P2ymGu9HBiJxv9vr5ElIxvaRYEce8W1jvVmWU2MHhruaos6pV8MOmz-4bf_z4JXEZvJF8W8QipbXu70/s1600-h/zekr-0.6.0-uthmantaha-theme-printed.png"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiZnqaG8Qan51FNtzQ87E4UXR8br0vAk1uZ9i9B35XRAiySi4hsL3Nia-JKXer6P2ymGu9HBiJxv9vr5ElIxvaRYEce8W1jvVmWU2MHhruaos6pV8MOmz-4bf_z4JXEZvJF8W8QipbXu70/s400/zekr-0.6.0-uthmantaha-theme-printed.png" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5059988280863115602" /></a><br /><br /><a title="Sura Saf in Uthman Taha Theme" onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgIV2lPNyQ8XYgxKVV9SrocvA2qKhs205zU2ePpEBGk5kdN-ovG03p3vPEIzNTjmCf0adQxmeE455NsBVmPJebmWIa8Ie7HYUv7Kx-ipNkVerljNfbwvPyC_YUXP9IG_M_2Czmt3vhpMok/s1600-h/zekr-0.6.0-uthman-taha-theme-sura-saf.png"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgIV2lPNyQ8XYgxKVV9SrocvA2qKhs205zU2ePpEBGk5kdN-ovG03p3vPEIzNTjmCf0adQxmeE455NsBVmPJebmWIa8Ie7HYUv7Kx-ipNkVerljNfbwvPyC_YUXP9IG_M_2Czmt3vhpMok/s400/zekr-0.6.0-uthman-taha-theme-sura-saf.png" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5059990587260553570" /></a><br /><br /><a title="Custom Mixed Layout in Uthman Taha Theme" onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEisrwZHmO_B9eQbrbrksim6MHg_4PycWY4afkYklqeA8MdWqrmY9i_xHwlKyRFiAJwCi3R-bYEyErseQXK56uWeXsKianuH5CEztNNil4vrSzN_uPgcMeF-9VYuwU4rw7e-GkxzfzenZf8/s1600-h/zekr-0.6.0-custom-mixed-layout-uthman-taha-theme.png"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEisrwZHmO_B9eQbrbrksim6MHg_4PycWY4afkYklqeA8MdWqrmY9i_xHwlKyRFiAJwCi3R-bYEyErseQXK56uWeXsKianuH5CEztNNil4vrSzN_uPgcMeF-9VYuwU4rw7e-GkxzfzenZf8/s400/zekr-0.6.0-custom-mixed-layout-uthman-taha-theme.png" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5059991343174797682" /></a><br /><br /><a title="Advanced Search: Scoped + Wild Cards" onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjUyOzpmc8ier3bTmKsoaILb4W-QliqedhxujGP-GhJLrqjpEy-e29i1H95EFJ7cw4dldwrKVSJvnbvB2FBNq20wzkyVbXPXzFYifb54aRIQT_JjTZ1GT598c_ExILWSSfrNsc5DTZvXPw/s1600-h/zekr-0.6.0-advanced-search-scoped.png"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjUyOzpmc8ier3bTmKsoaILb4W-QliqedhxujGP-GhJLrqjpEy-e29i1H95EFJ7cw4dldwrKVSJvnbvB2FBNq20wzkyVbXPXzFYifb54aRIQT_JjTZ1GT598c_ExILWSSfrNsc5DTZvXPw/s400/zekr-0.6.0-advanced-search-scoped.png" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5059992550060607874" /></a>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com3tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-13994553872229904482007-04-21T20:37:00.000+03:302007-04-22T11:23:24.989+03:30Zekr 0.6.0 Advanced Search at a GlanceThere is an important feature in Zekr 0.6.0. Although it's not yet released, a screenshot of the advanced search feature might be thrilling ;)<br /><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhvC2VmZQW1q-wMf_MjVWxqAncUIoH195BQqZZPw17OmU9MHYM4D8XLSaQDyKrvnG2OX9Rm-V0hTcBRwbwYlt4E0TKD5Zfln5tN2Nrcecjl8ZDa4QHsnwMaZWEmBMXNI-nArBfKY6N2EeA/s1600-h/advanced-search.png"><img style="display:block; margin:0px auto 10px; text-align:center;cursor:pointer; cursor:hand;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhvC2VmZQW1q-wMf_MjVWxqAncUIoH195BQqZZPw17OmU9MHYM4D8XLSaQDyKrvnG2OX9Rm-V0hTcBRwbwYlt4E0TKD5Zfln5tN2Nrcecjl8ZDa4QHsnwMaZWEmBMXNI-nArBfKY6N2EeA/s400/advanced-search.png" border="0" alt=""id="BLOGGER_PHOTO_ID_5055930305462657106" /></a>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-3895367004628619472.post-973938634766196642007-03-17T20:33:00.000+03:302007-03-17T20:50:22.496+03:3028 صفر<a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj37c-ogqGQfE1MPirhiGY_6anMhQrZ_6HxJDOEq2N1sX2YUPiOo96YtpkhOZba-AMt3gaxxrzqY6o1HEhX0izJhtcKooBwwRIJOjlxoawJy7ZIWN7qpOK0OWumoBni2OERDHuaHLqARq8/s1600-h/mohammad-sawa.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEj37c-ogqGQfE1MPirhiGY_6anMhQrZ_6HxJDOEq2N1sX2YUPiOo96YtpkhOZba-AMt3gaxxrzqY6o1HEhX0izJhtcKooBwwRIJOjlxoawJy7ZIWN7qpOK0OWumoBni2OERDHuaHLqARq8/s320/mohammad-sawa.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5042941840602602706" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right; font-family: Traditional Arabic,Scheherazade,Tahoma; font-size: 14pt">لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ [9-128]</div><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right;">به یقین، رسولی از خود شما بسویتان آمد که رنجهای شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است! [مکارم شيرازی]</div><br /><div dir="ltr">Certainly a Messenger has come to you from among yourselves; grievous to him is your falling into distress, excessively solicitous respecting you; to the believers (he is) compassionate [Shakir]<br /><br /></div><br /><a onblur="try {parent.deselectBloggerImageGracefully();} catch(e) {}" href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgbUWhLZSMRUMVwMdm49za9YovIvmCebSkejrq3nugkNvigEjcH2EQJNPPDgy6ax3QG7g3_8Ze0VkpRmoOVEUtKNarvF37RVq-Hp3FxVtWAnkGg77C-153GBszxRG5rZ2ulFpOdmxqLIHs/s1600-h/imam-hassan.jpg"><img style="margin: 0px auto 10px; display: block; text-align: center; cursor: pointer;" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEgbUWhLZSMRUMVwMdm49za9YovIvmCebSkejrq3nugkNvigEjcH2EQJNPPDgy6ax3QG7g3_8Ze0VkpRmoOVEUtKNarvF37RVq-Hp3FxVtWAnkGg77C-153GBszxRG5rZ2ulFpOdmxqLIHs/s320/imam-hassan.jpg" alt="" id="BLOGGER_PHOTO_ID_5042941840602602722" border="0" /></a><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right; font-family: Traditional Arabic,Scheherazade,Tahoma; font-size: 14pt;">إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا [33-33]</div><br /><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: right;">خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد. [مکارم شیرازی]</div><div dir="ltr"><br />Allah only desires to keep away the uncleanness from you, O people of the House! and to purify you a (thorough) purifying [Shakir]</div>Mohsen Saboorianhttp://www.blogger.com/profile/00781954838679176202noreply@blogger.com0